پارت 44
#پارت_44
رفتم سوار ماشین شدم که ساحل کلافه پرسید ..
+ سه ساعته با کی داری حرف میزنی
- گفتم که دوستم بود
+باشه حالا میشه بریم خونه خستم
- صب کن بینم توتوی رستوران گفتی رفتیم خونه میبوسی بهمو
+ من ؟ من کی گفتم ؟
- نزن زیرش دیگه
+ من که نگفتم
- باشه تو که راست میگی
+ معلومه
خندیدمو رفتیم خونه ، لباسامو عوض کردمو رفتم اشپز خونه کع اب بخورم یدفعه ساحل از پشت بغل کردو صف بهم چسبید
- چیشده کوچولوی من
+ هیچی نشده کع
- ( برگشتم سمتشو روبهروش قرار گرفتم ) بگو بینم چی شده
یدفعه روی پنجه پاهاش وایسادو لباشو به ل.بام چسبوند ، حرکتش خیلی سریع بود و نتونستم کاری بکنم خودشو که عقب کشید اینبار من رفتم جلو و لب.اشو به بازی گرفتم ، خوش طعم بود ، وقتی هر دومون نفس کم اوردیم از هم فاصله گرفتیم ، رفتیم روی تختو همو بغل کردیم سرشو گذاشت روی سینمو خوابید ....
ساعت حدوداس ۱۰ بود که از خواب پاشدیم ، باهم ناهار درست کردیمو تا ساعت سه خوش گذروندیم ، چون شمال بودیم میخواستم برم عمارت علیسان یه ساعت اینا راه بود برای همون به بهانه درست کردن کارو بار از خونه زدم بیرونو راه افتادم به سمت عمارت ...
وقتی رسیدم ، انگار منتظرم بودن ، کسایی که قبلا تا کمر جلوم خم میشدن الان با لبخند مسخره جلوم وایساده بودن ، علیسان دوباره روی اون سکوی وسط سالن وایساده بودو منتظر بود که برم جلو رفتم جلو و سلام کردم که فقط نگام کرد ....
+ زانو بزن
- چی
+، جلوم زانو بزن
باید به حرفش گوش میکردم که بیخیال منو ساحل بشن ..جلوش زانو زدم که اومد جلو یه کِشیده خوابوند زیر گوشم که صدای خنده اون عوضیا بلند شد بعد چونمو توی دستش گرفتو غرید....
رفتم سوار ماشین شدم که ساحل کلافه پرسید ..
+ سه ساعته با کی داری حرف میزنی
- گفتم که دوستم بود
+باشه حالا میشه بریم خونه خستم
- صب کن بینم توتوی رستوران گفتی رفتیم خونه میبوسی بهمو
+ من ؟ من کی گفتم ؟
- نزن زیرش دیگه
+ من که نگفتم
- باشه تو که راست میگی
+ معلومه
خندیدمو رفتیم خونه ، لباسامو عوض کردمو رفتم اشپز خونه کع اب بخورم یدفعه ساحل از پشت بغل کردو صف بهم چسبید
- چیشده کوچولوی من
+ هیچی نشده کع
- ( برگشتم سمتشو روبهروش قرار گرفتم ) بگو بینم چی شده
یدفعه روی پنجه پاهاش وایسادو لباشو به ل.بام چسبوند ، حرکتش خیلی سریع بود و نتونستم کاری بکنم خودشو که عقب کشید اینبار من رفتم جلو و لب.اشو به بازی گرفتم ، خوش طعم بود ، وقتی هر دومون نفس کم اوردیم از هم فاصله گرفتیم ، رفتیم روی تختو همو بغل کردیم سرشو گذاشت روی سینمو خوابید ....
ساعت حدوداس ۱۰ بود که از خواب پاشدیم ، باهم ناهار درست کردیمو تا ساعت سه خوش گذروندیم ، چون شمال بودیم میخواستم برم عمارت علیسان یه ساعت اینا راه بود برای همون به بهانه درست کردن کارو بار از خونه زدم بیرونو راه افتادم به سمت عمارت ...
وقتی رسیدم ، انگار منتظرم بودن ، کسایی که قبلا تا کمر جلوم خم میشدن الان با لبخند مسخره جلوم وایساده بودن ، علیسان دوباره روی اون سکوی وسط سالن وایساده بودو منتظر بود که برم جلو رفتم جلو و سلام کردم که فقط نگام کرد ....
+ زانو بزن
- چی
+، جلوم زانو بزن
باید به حرفش گوش میکردم که بیخیال منو ساحل بشن ..جلوش زانو زدم که اومد جلو یه کِشیده خوابوند زیر گوشم که صدای خنده اون عوضیا بلند شد بعد چونمو توی دستش گرفتو غرید....
۱.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.