پارت

#پارت_42

حرصم گرفته بود بابا انگار نه انگار مام هستیم ...

+ میگم منم دلم میخواد خب

- تو واستا میریم خونه من الان باید حال اینارو بگیرم

+ چی کارشون داری

- واستا حالا

اونا لبای همو به بازی گرفته بودن که یهو من دستمو محکم گوبیدم به میز ، بدجور صدا داد ، شبیه جن زده ها ترسیدنو برگشتن سمتم ..

- خجالت نمیکشید ( سوگل گف)

× اجی جون بخدا کاری نکردم من

- گوشام مخملی

× نع ولی کاری نکردیم که

- میگما ارتام اینا میخوان شلوار همم بکشن پایین که بشه یه کار کردن

+ عشقممم

- بریم خونه

+ نچ میخوام ببرمت یه جای دیگه

× ع ابجی اذیت نکن دیگه

- ما میریم شمام راحت کار همو بسازید

دست ارتامو گرفتمو رفتیم سوار ماشین شدیم ..

- کجا میبری بهمو

+ میریم شهر بازی ..

- واقعنی

+ بعلع

رسیدیم به شهر بازی ، تک تک بازیا رو بازی کردیم ، حتی بازیایی که واسه بچه ها بود ، مردم یه جور نگامون میکردن نگار قتل کردیم ولی ارتام اصلا به پشمشم نبود بابا ، اصلا شبیه ادم قبل نبود ، مخندید و دیونه بازی درمیاوردو این برام قشنگ ترین چیز بود ....
دیدگاه ها (۰)

#پارت_43"" ارتام"" ساعت داشت تقریبا یک میشدو با هنو توی شهر ...

#پارت_44 رفتم سوار ماشین شدم که ساحل کلافه پرسید ..+ سه ساعت...

#پارت_41دست تو دست هم به سمت رستوارن راه افتادیم همین که در ...

#پارت_40""ساحل""اماده شدمو دنبالش راه افتادم از استرس دارم م...

این قسمت: در زندکیه تخ✨... من چه میگذرد! سلام بر فرزندان خال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط