part

part:7
یوری چیز اضافه‌تری نگفت و به آبی که هنوز جوش نیومده بود نگاه می‌کرد.
جیمین کنجکاوانه به داخل آشپزخونه نگاه می‌کرد و منتظر ادامه بود اما با نشنیدن چیزی دیگه‌ای خودش دست به‌کار شد.
- و؟
یوری به جیمین نگاه کرد و با دیدن اون چشم‌های کنجکاو، خنده‌ای تو گلو کرد و داستانش رو براش تعریف کرد.
- و از وقتی یادم میاد، خانواده‌ای نداشتم و یک بچه پرورشگاهی‌ام. داستان طولانی ندارم. الان هم دارم برای زندگی دست و پا می‌زنم.
- اون متاسفم.
- چیزی نیست که تو براش متاسف باشی.
جیمین سری تکون داد با اینکه می‌دونست یوری که پشتش بهش بود چیزی نمیبینه.
- چای یا قهوه؟
- قهوه لطفا.
چیزی نه گفته شد نه شنیده شد. یوری با دو تا لیوان برگشت و یکیش رو جلوی جیمین گذاشت. پسر برای پرسیدن سوال بعدیش کمی تردید داشت، ولی درآخر پرسید.
- کسی رو تو زندگیت نداری؟
- خب الان نه.
- منظورت از الان نه چیه؟
یوری کمی از ماده تلخ داخل لیوانش مزه کرد.
- تو دوران دانشگاه، از یکی خوشم میومد. انگار اونم همینطور بود. وقتی از وضعیتم فهمید، گفت مشکلی نداره ولی از یکی شنیدم، که می‌گفت دلش نمی‌خواد با یه دختر بدبخت که کس و کاری نداره دوست باشه، برای همین رابطمون به هم خورد.
جیمین زیر لب عوضی گفت که به گوش یوری نرسید.
اون شب، جیمین به قولش عمل کرد و تو جمع کردن وسایل خونه بهش کمک کرد. تا دیر وقت بیدار موندن و جیمین کلی پز خدا بودنش رو داد. که نتیجه یکی از اون پز‌ها نزدیک بود تو خونه یک طوفان راه بیفته و نابودش کنه. حتی روز بعد جیمین دوباره جلوی محل کار یوری منتظرش بود تا برای پیدا کردن یک خونه جدید بهش کمک کنه. یوری مخالفت شدیدی نشون داد که نیاز نیست و خودش انجام می‌ده، ولی در آخر این جیمین بود که برنده بحث شده بود. به لطف کار جدید یوری که حقوق خوبی داشت می‌تونست به یک جای بهتر نقل مکان کنه. اون پسر که یهویی از ناکجاآباد توی زندگی یوری پیداش شده بود، خودش رو کاملا تو زندگی یوری جا کرده بود. طوری که یک ماه از آشناییشون می‌گذشت هر چه بیشتر اون دو نفر به هم نزدیک می‌شدن.
---------------------------------
#mypearl
#fanfiction
#bts
#jimin
دیدگاه ها (۰)

part:8یک شب بعد از یک روز خسته کننده یوری به خونه برگشته بود...

part:9پسر هم‌زمان با روشن کردن ماشین پرسید. یوری حتی فکر هم ...

part:6جیمین سعی می‌کرد با مطمئن‌ترین لحن ممکن سوالش رو بپرسه...

part:5سونگمین که یکی از مشاوران انجمن خدایان عناصر بود بعد ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط