چند پارتی...
Love mi❤️
Part1
مریض شده بودم....حالم خوب نبود...تو خواب گاه تنها بودم...همه کلاس بودن...حق هم داشتن...احساس میکردم تب دارم...بدن درد داشتم...صبح به یونگی گفتم که امروز دانشگاه نمیرم...اون بدون من بره...حالم خوب نبود....یونگی هم کلاسیم تو دانشگاهه جزو اکیپ ۷ نفره پسرا...ما هم یه اکیپ داریم اکیپ هفت نفره دخترا درسته اول ما دوتا گروه با هم دشمن بودیم ولی حالا هر دو گروه با هم خوبن و با هم قرار میزارن...ولی تنها من و یونگی هستیم که بینشون سینگلیم...رفتار منو یونگی دقيقا شبیه همه جوری که پسرا بهم میگن یونگی دوم...ازش خوشم نمیومد دخترا خیلی تلاش کردن و منو یونگی رو باهم جور کنن ولی نمیشه...منو یونگی توی دانشگاه به کاپل های سرد مشهوریم با سردش موافقم ولی با کاپلش نه...همه چی از اون روزی شروع شد که...منو یونگی از شانس گند من هم اتاقی شدیم...وقتی بقیه فهمیدن خیلی خوش حال شدن ولب منو یونگی به یه ورمون نبود...با هم کنار میایم چون رفتارمون مثل همه...ولی سعی میکنیم اصلا با هم دهن به دهن نشیم...چون اگه دعوا بشه نه من کنار میام نه اون...و فقط خدا میدونه کی این دعوا تموم میشه...ولی یه اعترافی میکنم با تمام این حرفا آدم جذابیه...و میتونم بگم روش کراش دارم....ولی فکر نمیکنم اون منو دوست داشته باشه...صبح که رفت دانشگاه...بهش نگفتم مریضم...فقط گفتم خستم و نمیام اونم فقط با یه باشه...رفت...دمای بدنم خیلی بالا بود و خیس عرق بودم تشنم بود ولی توان نداشتم از جام بلند شم....به زور خودم رو کشوندم تو آشپز خونه...و یه لیوان برداشتم...ولی یه هو سرم گیج رفت و افتادن رو زمین...لیوان هم از دستم افتاد و به هزار تیکه تبدیل شد...دیگه هیچی نفهمیدم و...سیاهی
....
ادامه دارد....
....
چند پارتی میزارم فعلا تا فیک بعدی آماده شه😉
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.