رمان

#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:44

*ویو سارا*

سارا:خب نقشم اینه که به اعضا بگیم بین این دوتا جوجه ی عاشق چخبره جز خودشون

تهیونگ:از کفتر شدن جوجه

سارا:الان واقعا تو به این توجه کردی؟

تهیونگ:اوکی،ادامه بده

سارا:بعد که بهشون گفتیم براشون ی جا رو رزرو میکنیم و اونجا رو رمانتیک طوری تزئین میکنیم بعد همه جارو تاریک میکنیم و زیر پاهاشون رو پر گل رز قرمز و بادکنک میکنیم،بعدش هرکدوم از ما ی جا مخفی میشه،مخفی که شدیم یهو چراغا رو روشن میکنیم و چندتا بادکنک میرن تو هوا توی همچین شرایطی ستی احساسی میشه و اعتراف میکنه و اونجا اگه واقعا جین عاشقش باشه بهش اعتراف میکنه
یدونه کیک هم آماده میکنیم که اگه اعترافشون کامل شد با دست و جیغ و هورا میام پیششون و شمعی که رو کیک هست رو باهم فوت کنن و کیک رو برش بدن

تهیونگ:عالیه دقیقا همین کار رو میکنیم،اما رفت و امادشون چطور؟و اینکه خودشون باهم برن چطور؟

سارا:اینجا بعد از اینکه به اعضا خبر دادیم نیاز به کمی بازیگری داریم

تهیونگ:اوووو دومین کار موردعلاقم بگو ببینم چه بازیگری ای؟

سارا:خب خب بازیگر تهیونگ جان باید بگیم تو فلان ساعتی و فلان جایی باید جمع شیم که مثلا کار داریم بعد هرکدوممون مثلا برامون کاری پیش میاد نمیتونیم باهم بریم اون مکان برا همین هرکدوممون تنهایی میره و فقط جین و ستی میمونن و مجبور میشن باهم تنهایی بیان و اینطور سوپرایز میشن،چطوره؟

تهیونگ:عالیه،مغزت خوب کار میکنه توقع نداشتم

سارا:منو دستم کم گرفتیاااااا،از این به بعد توقع داشته باش

تهیونگ:کی بازیگری رو شروع کنیم؟کی بریم؟کی به اعضا بگیم؟کجا بریم؟

سارا:ارومتر بابا با سرعت ۱۴۰ اومدی جلو یواش میگم خو

تهیونگ:اوکی بگو دیگه

سارا:همین الان اعضا رو یواشکی بدن جلب هیچگونه توجه و ضایع بازی بیارشون اتاق خودت منم الان میام و براشون توضیح میدیم
و بعد از اینکه بهشون توضیح دادیم بدون ضایع بازی و دونه به دونه میریم بیرون از اتاقت و بازیگری رو شروع میکنیم
و بعدش که هرکدوممون رفت بیرون ساعت ۸ شب میریم رستوران موردعلاقه ی ستی
من اونجا رو رزرو کردم و چند نفر اوردم که تزئین کنن تا ساعت ۷ کارشون تموم میشه کیک هم آماده کردن و کلا همه وسایل آمادست
و به همه میگیم که تیپ بزنن منم به ستی میرسم توهم به جین،اوکی شد؟

تهیونگ:اره عالیه،۵دقیقه دیگه ی پیام میدم بیا،اوکی؟

سارا:اوکی،حالا برو دیگه

تهیونگ:اطاعت می‌شود

سارا:احسنت

از پشت تلفن هردومون خندیدیم و قطع کردیم و توی اتاق منتظر پیام تهیونگ موندم...
۱۰ دقیقه بعد ی پیام اومد برام از تهیونگ که میگفت:بیا همشون اومدن جز ستی و جین،بدون ضایع بازی و توجه بیا
جوابشو با ی اوکی دادم و بدون هیچگونه توجه و ضایع بازی به سمت اتاق تهیونگ قدم برداشتم و بدون در زدن وارد شدم
دیدگاه ها (۱۲)

#رمان#دختر_خوش_شانس#BTS #part:45*ویو سارا*اعضا اول یکم تعجب ...

#رمان #دختر_خوش_شانس #BTS #part:46(اخر)*ویو ستی*نمیدونستم چخ...

#رمان#دختر_خوش_شانس #BTS #part:43*ویو تهیونگ*بعد از اینکه هم...

#رمان#دختر_خوش_شانس#BTS #part:42*ویو سارا*سارا:خب ی کمکی بهم...

پارت ۲۱ فیک دور اما آشنا

زندگی با خنده ( نقشه)سارا: نقشت چیه؟نگار: باید بزاریم جیمین ...

دوهی : خوب بیاین یک جایی جشن بگریم ات : اره فکر خوبه پس شب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط