گل سرخ
گل سرخ
پارت۸
ت/ا: از خواب بیدارشون کردم دخترا رو و همه کاراشونو انجام دادن رفتن پیش اجوما
ویو یونگی: از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم انجام دادم و رفتم پایین به اجوما و پسرا گفتم صبح بخیر
ت/ا: سلام صبح بخیربه همه
همه پسرا: سلام صبح تو هم بخیر
ت/ا : ارباب .... یونگی : بله
ت/ا : امروز منو راوینا میریم مدرسه دیگه؟ یونگی: آره برو حاظر شو ت/ا: همین برام سواله یونیفرم نداریم؟ یونگی: چرا اون وو گرفته برین ازش بگیرین و از این به بعد تو مین ت/ا یادت باشه
ت/ا : آها جمین : راوینا کجاست؟
ت/ا: داره صبحونه میخوره کاریش داشتی جمین: آره بهش بگو که اونم از این به بعد پارک راوینا به سرپرستی گرفتمش ت/ا: ها یعنی ارباب هم منو به سر پرستی گرفته؟ یا نه. ... یونگی: آره خره
ت/ا: یعنی از این به بعد باید چی بگم؟ یونگی: بگو یونگی ت/ا: باشه ت/ا : اسمت چی بود پسره شبیه موچی؟ جمین : منظورت منم😐؟ ت/ا: ارع دیگه جمین: من جمینم ت/ ا: از آشنایی باهات خوشبختم جمین : همچنین
ت/ا: خب من دیگه برم حاظر شم
اجوما: دختر هیچی نمیخوره برو صبحونه بخور دیروز هم شام نخوردی ت/ا: اشتها ندارم
اجوما: باشع ولی تو آخر از گشنگی میمری ت/ا: نگران نباشید هیچیم نمیشه یونگی : برو یچیزی بخور لج نکن بدو برو ت/ا: آخه اشتها ندارم
یونگی : آخه آخه نکن بدو برو یچی بخور عع (جدی)
ت/ا:باشه حالا
ت/ا رفت یه دونه آب پرتغال با کیک شکلاتی خوردم و رفت از اون وو یونیفرم خودش و راوینا گرفت و به راوینا گفت که جمین به سرپرستی گرفته و خودشم یونگی به سرپرستیش گرفتتش
و یونیفرم مون پوشیدیم و کوله پشتی هوایی که اون وو داد برداشتیمون رفتیم پیش اون وو سلام کردیم سوار ماشین شدیم و تو ماشین من یادم افتاد. که نه کارت دارم نه گوشی گوشیمو ازم گرفته بودن
ت/ ا: اون وو ما نه کارت داریم نه گوشی اون وو : داشت یادم میرفت خوب شد گفتی بیا این گوشی و کار تارو بگیر و کارتتون هر چقدر خواستین خرج کنین و پول لازم داشتید بگید و از این به بعد با این گوشی های جدیدین و شماره من و یونگی و بقیه اعضا باند توشه ت/ا: باشه اومای گاد گوشی S25 راوینا: آره خیییییییییللللللییی گرونه عرررر
ت/ا: عررررر به آرزوم. رسیدم
اون وو: رسیدیم برین پیش مدیر مدرسه برنامه بگیرن ازش پ بپرسید کلاسمون کجاست کتابم که دارید ت/ا: باشع ممنون فعلا راوینا: خدافظ اون وو : خدافظ
رفتیم تو مدرسه هم به ما دوتا نگاه میکردن بعد رفتیم دفتر مدیر برنامه رو گرفتیم و گفت با سولی راهنماییمون میکنه سر کلاس سولی بنظر میرسه خیلی دختر خوبی باشه سولی: دخترا بیاین دنبال من ت/ا و راوینا: باشه
پایان🩷
لایک یادتون نره❤️
پارت۸
ت/ا: از خواب بیدارشون کردم دخترا رو و همه کاراشونو انجام دادن رفتن پیش اجوما
ویو یونگی: از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم انجام دادم و رفتم پایین به اجوما و پسرا گفتم صبح بخیر
ت/ا: سلام صبح بخیربه همه
همه پسرا: سلام صبح تو هم بخیر
ت/ا : ارباب .... یونگی : بله
ت/ا : امروز منو راوینا میریم مدرسه دیگه؟ یونگی: آره برو حاظر شو ت/ا: همین برام سواله یونیفرم نداریم؟ یونگی: چرا اون وو گرفته برین ازش بگیرین و از این به بعد تو مین ت/ا یادت باشه
ت/ا : آها جمین : راوینا کجاست؟
ت/ا: داره صبحونه میخوره کاریش داشتی جمین: آره بهش بگو که اونم از این به بعد پارک راوینا به سرپرستی گرفتمش ت/ا: ها یعنی ارباب هم منو به سر پرستی گرفته؟ یا نه. ... یونگی: آره خره
ت/ا: یعنی از این به بعد باید چی بگم؟ یونگی: بگو یونگی ت/ا: باشه ت/ا : اسمت چی بود پسره شبیه موچی؟ جمین : منظورت منم😐؟ ت/ا: ارع دیگه جمین: من جمینم ت/ ا: از آشنایی باهات خوشبختم جمین : همچنین
ت/ا: خب من دیگه برم حاظر شم
اجوما: دختر هیچی نمیخوره برو صبحونه بخور دیروز هم شام نخوردی ت/ا: اشتها ندارم
اجوما: باشع ولی تو آخر از گشنگی میمری ت/ا: نگران نباشید هیچیم نمیشه یونگی : برو یچیزی بخور لج نکن بدو برو ت/ا: آخه اشتها ندارم
یونگی : آخه آخه نکن بدو برو یچی بخور عع (جدی)
ت/ا:باشه حالا
ت/ا رفت یه دونه آب پرتغال با کیک شکلاتی خوردم و رفت از اون وو یونیفرم خودش و راوینا گرفت و به راوینا گفت که جمین به سرپرستی گرفته و خودشم یونگی به سرپرستیش گرفتتش
و یونیفرم مون پوشیدیم و کوله پشتی هوایی که اون وو داد برداشتیمون رفتیم پیش اون وو سلام کردیم سوار ماشین شدیم و تو ماشین من یادم افتاد. که نه کارت دارم نه گوشی گوشیمو ازم گرفته بودن
ت/ ا: اون وو ما نه کارت داریم نه گوشی اون وو : داشت یادم میرفت خوب شد گفتی بیا این گوشی و کار تارو بگیر و کارتتون هر چقدر خواستین خرج کنین و پول لازم داشتید بگید و از این به بعد با این گوشی های جدیدین و شماره من و یونگی و بقیه اعضا باند توشه ت/ا: باشه اومای گاد گوشی S25 راوینا: آره خیییییییییللللللییی گرونه عرررر
ت/ا: عررررر به آرزوم. رسیدم
اون وو: رسیدیم برین پیش مدیر مدرسه برنامه بگیرن ازش پ بپرسید کلاسمون کجاست کتابم که دارید ت/ا: باشع ممنون فعلا راوینا: خدافظ اون وو : خدافظ
رفتیم تو مدرسه هم به ما دوتا نگاه میکردن بعد رفتیم دفتر مدیر برنامه رو گرفتیم و گفت با سولی راهنماییمون میکنه سر کلاس سولی بنظر میرسه خیلی دختر خوبی باشه سولی: دخترا بیاین دنبال من ت/ا و راوینا: باشه
پایان🩷
لایک یادتون نره❤️
- ۳.۴k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط