ارسلان: دیانا خوبی قربونت برم؟
ارسلان: دیانا خوبی قربونت برم؟
دیانا: آره فقط یکم حالت تهوع دارم
ارسلان: اوکی باشه بیا بشینیم یه چیزی سفارش بدیم
دیانا: همگی نشستیم پشت میز و آبمیوه و خوردنی سفارش دادیم بیارن برامون ... ولی من میخواستم بالا بیارم فقط
ارسلان: سفارشا رو آوردن و ما مشغول خوردن شدیم اما دیانا
دیانا: تایی یه گاز از ساندویچم زدم آوردم بالا و به سرعت سمت آبخوری رفتم
ارسلان: دیانا یهو به سمت آبخوری رف حالش بد بود منو دخترا به سرعت رفتیم کنارش
دیانا: بالا آورده بودم و حال خوبی نداشتم
ارسلان: دیانا خوبی
دیانا: آره..آره
ارسلان: دستشو گرفتم و رفتیم کنار بقیه
نیکا : دخترا بالا آوردن نشونه چیه
مهشاد و پانیذ : باردارییی
نیکا : خب پس دیا خانوم راستشو بگو دیگه
دیانا: نیکا چرت نگو تروخدا
پانیذ: ممد
ممد : جانم
پانیذ: اگه من جای دیانا بودم و تو جای ارسلان این اتفاق میافتاد تو چی فکر میکردی
ممد: فکر میکردم که دارم بابا میشم مگه نه ارسی
ارسلان: نمیدونم
دیانا: ارسلااننننن
مهشاد : دیانا راستشو بگو دیگه
دیانا: وای تروخدا ولم کنین میگم باردار نیستم 🥺
ارسلان: اذیتش نکنین ... دیانا میخوای یه تست بدی
دیانا: ارسلان نه نمیخوام
ارسلان: باشه دیانا ولی یه لحظه بیا
دیانا: پاشدم و همراه ارسلان رفتم ... پشت دیوار وایسادیم
ارسلان: چرا اینقدر لجبازی قربونت برم... میخوای بازم مث اون دفه بشه آره بزار بریم خونه یه چندتا بیبی چک بگیرم برات شاید خبرایی باشه
دیانا: بغضم ترکید ... ارسلان( با گریه )
ارسلان: گریه نکن زشته قربونت برم چرا اینجوری میکنی
دیانا: ارسلان ... من اون .. بچه رو دوست داشتم ( هق هق )
ارسلان: باشه ببخشید بیا صورتتو بشور برسن شاید بازم یه نینی داشته باشیم
دیانا: باشه ... رفتیم و صورتمو شستم و برگشتیم کنار بچه ها
نیکا : خب
دیانا: خب
نیکا : چیشد نینی هس یا نه
دیانا: بیاین میریم امارت منم بیبی چک میگیرم
دیانا: آره فقط یکم حالت تهوع دارم
ارسلان: اوکی باشه بیا بشینیم یه چیزی سفارش بدیم
دیانا: همگی نشستیم پشت میز و آبمیوه و خوردنی سفارش دادیم بیارن برامون ... ولی من میخواستم بالا بیارم فقط
ارسلان: سفارشا رو آوردن و ما مشغول خوردن شدیم اما دیانا
دیانا: تایی یه گاز از ساندویچم زدم آوردم بالا و به سرعت سمت آبخوری رفتم
ارسلان: دیانا یهو به سمت آبخوری رف حالش بد بود منو دخترا به سرعت رفتیم کنارش
دیانا: بالا آورده بودم و حال خوبی نداشتم
ارسلان: دیانا خوبی
دیانا: آره..آره
ارسلان: دستشو گرفتم و رفتیم کنار بقیه
نیکا : دخترا بالا آوردن نشونه چیه
مهشاد و پانیذ : باردارییی
نیکا : خب پس دیا خانوم راستشو بگو دیگه
دیانا: نیکا چرت نگو تروخدا
پانیذ: ممد
ممد : جانم
پانیذ: اگه من جای دیانا بودم و تو جای ارسلان این اتفاق میافتاد تو چی فکر میکردی
ممد: فکر میکردم که دارم بابا میشم مگه نه ارسی
ارسلان: نمیدونم
دیانا: ارسلااننننن
مهشاد : دیانا راستشو بگو دیگه
دیانا: وای تروخدا ولم کنین میگم باردار نیستم 🥺
ارسلان: اذیتش نکنین ... دیانا میخوای یه تست بدی
دیانا: ارسلان نه نمیخوام
ارسلان: باشه دیانا ولی یه لحظه بیا
دیانا: پاشدم و همراه ارسلان رفتم ... پشت دیوار وایسادیم
ارسلان: چرا اینقدر لجبازی قربونت برم... میخوای بازم مث اون دفه بشه آره بزار بریم خونه یه چندتا بیبی چک بگیرم برات شاید خبرایی باشه
دیانا: بغضم ترکید ... ارسلان( با گریه )
ارسلان: گریه نکن زشته قربونت برم چرا اینجوری میکنی
دیانا: ارسلان ... من اون .. بچه رو دوست داشتم ( هق هق )
ارسلان: باشه ببخشید بیا صورتتو بشور برسن شاید بازم یه نینی داشته باشیم
دیانا: باشه ... رفتیم و صورتمو شستم و برگشتیم کنار بچه ها
نیکا : خب
دیانا: خب
نیکا : چیشد نینی هس یا نه
دیانا: بیاین میریم امارت منم بیبی چک میگیرم
۳۳.۵k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.