سناریو(وقتی که اولین بار میبیننت و عاشقت میشن و ا/ت هم یک
سناریو(وقتی که اولین بار میبیننت و عاشقت میشن و ا/ت هم یک دانشجو و ایرانیه و اعضا ازش ۱۰ سال بزرگترن )
چانگبین:اولین روز دانشگاهت بود هیچ ذوقی نداشتی وقتی رفتی تو دانشگاه رفته دفتر مدیر که یه مرد عضلای دیدی قدش کوتاه بود ولی خیلی کیوت بود وقتی دیدش لرزشی تو کل بدنت ایجاد شد قلبت پیش از اندازه تند میزد طوری که انگار میخواست از جاش در بیاد روش نمیومد سنش زیاد باشه ولی بهش اهمیتی ندادی رفتی پیش مدیر تعضیمی کردی و سلام کردی
چانگبین:شما دانشجو جدید هستید
ا.ت:بله
چانگبین:او چه خوب بفرمایین
چانگبین ویو حس حال عجیبی داشتم نمی تونستم چشمم رو از روی دختر بردارم انگار عاشقش شده بودم رو بهش کردم
چانگبین:بفرمایین بریم
ا.ت:باشه
همین جوری که داشتین میرفتین توی کلاس چانگبین ازت پرسید
چانگبین:یه سوال داشتم
ا.ت:بفرمایین
چانگبین:شما کسی رو توی زندگیتون دارین
ا.ت:چی
چانگبین:منظورم این که دوست پسر دارین
ا.ت:چرا میپرسین
چانگبین:همین جوری
ا.ت:خوب نه من بخاطر کار بابام از ایران اومدم کره
چانگبین:اوو ایرانی هستی چه خوب
ا.ت یه لبخندی زد
ا.ت:ببخشید شما چند سالتون
چانگبین:۲۹ سالم
ا.ت ویو وقتی اینو گفت انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
یعنی ۱۰ سال ازم بزرگتره
چانگبین:چیزی شده
ا.ت:نه فقط جا خوردم
چانگبین:ا.ت
ا.ت:بله
چانگبین:امشب اگه وقت داری تا بریم یه کافه باهام بیشترم آشنا میشیم اینم شمارم رسیدیم که کلاست
ا.ت:ولی بقیه چیزی نمیگن منظورم شایعه چیزی
چانگبین:نه نترس امشب میبینمت بیبی
ا.ت:بیبی ول کن رفت تو کلاسش
هیونجین:ا.ت اولین روز دانشگاهم بود همینجوری داشتم میرفتم که یکی دستش رو گذاشت رو شونم یه پسر قد بلند خوشتیپ و جذاب قلبم یه جوری شده بود انگار از جاش میخواست در بیاد
هیونجین ویو
داشتم میرفتم سوار ماشین شم که دیدم یه دختر داشت میرفت و کیف پولش افتاد رفتم کیف پولش رو برداشتم که بهش بدم دستم رو گذاشتم رو شونش یه دختر خوشگل و کیوت بود خیلی خوشگل بود پوست سفیدیش چشمای قهویش پیش از اندازه جذاب بود نمیتونستم ازش چش بردارم انگار نمیتونستم یک کلمه حرفی بزنم که دختر پرسید
ا.ت:ببخشید کاری داشتید
هیونجین:کیف پولتون افتاده بود بفرمایین
ا.ت:اوو ممنون چرا انقدر دست پا چلفتیم
هیونجین خندی کرد
هیونجین:ببخشید میتونم یه سوالی بپرسم
ا.ت:بله بفرمایین
هیونجین:اسمتون چیه
ا.ت:ا.ت جانگ ا.ت اسم شما
هیونجین:هوانگ هیونجین
ا.ت:ببخشید شما چند سالتونه
هیونجین:۳۰ سالم شما
ا.ت:۲۰سالمه
هیونجین یک لحظه قلبم انگار وایساد ۱۰ سال اختلاف سنی حجمش برام سنگین بود
هیونجین:ببخشید شما با کسی رابطه دارید
ا.ت:نه
هیونجین:من عاشقتم باهام قرار بزار ا.ت:جانم ولی شما هیونجین:میدونم فقط قبول بقیش تو کامنت
چانگبین:اولین روز دانشگاهت بود هیچ ذوقی نداشتی وقتی رفتی تو دانشگاه رفته دفتر مدیر که یه مرد عضلای دیدی قدش کوتاه بود ولی خیلی کیوت بود وقتی دیدش لرزشی تو کل بدنت ایجاد شد قلبت پیش از اندازه تند میزد طوری که انگار میخواست از جاش در بیاد روش نمیومد سنش زیاد باشه ولی بهش اهمیتی ندادی رفتی پیش مدیر تعضیمی کردی و سلام کردی
چانگبین:شما دانشجو جدید هستید
ا.ت:بله
چانگبین:او چه خوب بفرمایین
چانگبین ویو حس حال عجیبی داشتم نمی تونستم چشمم رو از روی دختر بردارم انگار عاشقش شده بودم رو بهش کردم
چانگبین:بفرمایین بریم
ا.ت:باشه
همین جوری که داشتین میرفتین توی کلاس چانگبین ازت پرسید
چانگبین:یه سوال داشتم
ا.ت:بفرمایین
چانگبین:شما کسی رو توی زندگیتون دارین
ا.ت:چی
چانگبین:منظورم این که دوست پسر دارین
ا.ت:چرا میپرسین
چانگبین:همین جوری
ا.ت:خوب نه من بخاطر کار بابام از ایران اومدم کره
چانگبین:اوو ایرانی هستی چه خوب
ا.ت یه لبخندی زد
ا.ت:ببخشید شما چند سالتون
چانگبین:۲۹ سالم
ا.ت ویو وقتی اینو گفت انگار دنیا رو سرم خراب شده بود
یعنی ۱۰ سال ازم بزرگتره
چانگبین:چیزی شده
ا.ت:نه فقط جا خوردم
چانگبین:ا.ت
ا.ت:بله
چانگبین:امشب اگه وقت داری تا بریم یه کافه باهام بیشترم آشنا میشیم اینم شمارم رسیدیم که کلاست
ا.ت:ولی بقیه چیزی نمیگن منظورم شایعه چیزی
چانگبین:نه نترس امشب میبینمت بیبی
ا.ت:بیبی ول کن رفت تو کلاسش
هیونجین:ا.ت اولین روز دانشگاهم بود همینجوری داشتم میرفتم که یکی دستش رو گذاشت رو شونم یه پسر قد بلند خوشتیپ و جذاب قلبم یه جوری شده بود انگار از جاش میخواست در بیاد
هیونجین ویو
داشتم میرفتم سوار ماشین شم که دیدم یه دختر داشت میرفت و کیف پولش افتاد رفتم کیف پولش رو برداشتم که بهش بدم دستم رو گذاشتم رو شونش یه دختر خوشگل و کیوت بود خیلی خوشگل بود پوست سفیدیش چشمای قهویش پیش از اندازه جذاب بود نمیتونستم ازش چش بردارم انگار نمیتونستم یک کلمه حرفی بزنم که دختر پرسید
ا.ت:ببخشید کاری داشتید
هیونجین:کیف پولتون افتاده بود بفرمایین
ا.ت:اوو ممنون چرا انقدر دست پا چلفتیم
هیونجین خندی کرد
هیونجین:ببخشید میتونم یه سوالی بپرسم
ا.ت:بله بفرمایین
هیونجین:اسمتون چیه
ا.ت:ا.ت جانگ ا.ت اسم شما
هیونجین:هوانگ هیونجین
ا.ت:ببخشید شما چند سالتونه
هیونجین:۳۰ سالم شما
ا.ت:۲۰سالمه
هیونجین یک لحظه قلبم انگار وایساد ۱۰ سال اختلاف سنی حجمش برام سنگین بود
هیونجین:ببخشید شما با کسی رابطه دارید
ا.ت:نه
هیونجین:من عاشقتم باهام قرار بزار ا.ت:جانم ولی شما هیونجین:میدونم فقط قبول بقیش تو کامنت
۸.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.