سناریو (وقتی که اولین بار میبیننت و عاشقت میشن وا/ت هم یک
سناریو (وقتی که اولین بار میبیننت و عاشقت میشن وا/ت هم یک دانشجوو ایرانیه و اعضا ازش ۱۰ سال بزرگترن )
(حدود یک ماهی میشد که با خانوادت از ایران به کره اومد بودین و به یک دانشگاه انتقالی گرفته بودی زیاد از کره خوشت نمیومد و فقط بخاطر کار بابات اومد بودین امروز اولین روز دانشگاهات بود ) کسی که این درخواستی رو داد میخواست طولانی باشه۱
چان:چان استادت بود وقتی وارد کلاس شد برای یک لحظه لرزی توی قلبت ایجاد شد حس عجیبی داشتی که چرا اینجوری شده بودی چان هم وقتی وارد کلاس شد نزدیک چند ثانیه بهم خیره شده بودین چان نگاهش رو ازت گرفت و شروع به درس کرد وقتی درس وسطای کلاس نگاه سنگینی رو خودت حس میکردی اونا فقط نگاه چان بود زنگ استراحت که خورد رو به تو کرد و گفت یک لحظه بیا رفتی پیشش
چان:اسمت چیه
ا.ت:خوب ا.ت
چان:خوبه بنظرم اینکه باهام دوست شیم خوبه نه
ا.ت:خوب شما اسناد منین
چان:استاد و دانشجو هم میتونن دوست باش بیبی
ا.ت:بیبی
چان:آره بیبی از آیت به بعد بیبی منی
ا.ت:ولی شما ازم بزرگترین
چان:۱۰ سال چیزی نیست که
چان:میدونم که توهم دلت میخواد با من باشی لیدی نه پس درخواستم رو قبول کن
ا.ت ویو
راستش خودمم ازش خوشم میاد،یهو دیدی داره نزدیکت میشه
ا.ت:خیلی نزدیکین میشه برین عقب تر
چان:بیبی باید بهش عادت کنی اینم شمارم
برگات ریخته بود که اینجوری کرد
ا.ت:ولی من نمیتونم
چان:چرا
ا.ت:چون ازم ۱۰ سال بزرگترین
چان:اشکال نداره من فقط تورد میخوام و رفت..........
لینو:داشتی میرفتی سمت دانشگاهت که با یه پسر برخورد کردی
لینو:مگه جلو روت رو...
برای یک لحظه حس عجیبی بهش دست داد انگار چیزی نمیتونست بگه
ا.ت:من معذرت میخوام
لینو:آو اشکال نداره تقصیر من بود
ا.ت :اینجوری نگو تقصیر من بود
لینو:نه نبود اسمتون
ا.ت:ا.ت پارک ا.ت اسم شما
لینو: لی مینهو میتونی لینو صدام کنی
ا.ت لبخندی زد
لینو:شما چند سالتونه
ا.ت:من ۱۹ سالم شما چند سالتون
لینو یک لحظه شکه شد یعنی من ده سال ازش بزرگترم
لینو:من ۲۹ سال
ا.ت تعجب کرد
ا.ت:ببخشید خیلی غیر رسمی باهاتون صحبت کردم آقای لی
لینو:نه اشکال نداره
ا.ت:من دیگه میرم
لینو:این شماری من کاری داشتی زنگ بزن شاید بتونیم دوست های خوبی شیم
ا.ت:باشه خدافظ
لینو آهی سر داد اختلاف سنی مهم نیست مهم این که من عاشقش شدم
(حدود یک ماهی میشد که با خانوادت از ایران به کره اومد بودین و به یک دانشگاه انتقالی گرفته بودی زیاد از کره خوشت نمیومد و فقط بخاطر کار بابات اومد بودین امروز اولین روز دانشگاهات بود ) کسی که این درخواستی رو داد میخواست طولانی باشه۱
چان:چان استادت بود وقتی وارد کلاس شد برای یک لحظه لرزی توی قلبت ایجاد شد حس عجیبی داشتی که چرا اینجوری شده بودی چان هم وقتی وارد کلاس شد نزدیک چند ثانیه بهم خیره شده بودین چان نگاهش رو ازت گرفت و شروع به درس کرد وقتی درس وسطای کلاس نگاه سنگینی رو خودت حس میکردی اونا فقط نگاه چان بود زنگ استراحت که خورد رو به تو کرد و گفت یک لحظه بیا رفتی پیشش
چان:اسمت چیه
ا.ت:خوب ا.ت
چان:خوبه بنظرم اینکه باهام دوست شیم خوبه نه
ا.ت:خوب شما اسناد منین
چان:استاد و دانشجو هم میتونن دوست باش بیبی
ا.ت:بیبی
چان:آره بیبی از آیت به بعد بیبی منی
ا.ت:ولی شما ازم بزرگترین
چان:۱۰ سال چیزی نیست که
چان:میدونم که توهم دلت میخواد با من باشی لیدی نه پس درخواستم رو قبول کن
ا.ت ویو
راستش خودمم ازش خوشم میاد،یهو دیدی داره نزدیکت میشه
ا.ت:خیلی نزدیکین میشه برین عقب تر
چان:بیبی باید بهش عادت کنی اینم شمارم
برگات ریخته بود که اینجوری کرد
ا.ت:ولی من نمیتونم
چان:چرا
ا.ت:چون ازم ۱۰ سال بزرگترین
چان:اشکال نداره من فقط تورد میخوام و رفت..........
لینو:داشتی میرفتی سمت دانشگاهت که با یه پسر برخورد کردی
لینو:مگه جلو روت رو...
برای یک لحظه حس عجیبی بهش دست داد انگار چیزی نمیتونست بگه
ا.ت:من معذرت میخوام
لینو:آو اشکال نداره تقصیر من بود
ا.ت :اینجوری نگو تقصیر من بود
لینو:نه نبود اسمتون
ا.ت:ا.ت پارک ا.ت اسم شما
لینو: لی مینهو میتونی لینو صدام کنی
ا.ت لبخندی زد
لینو:شما چند سالتونه
ا.ت:من ۱۹ سالم شما چند سالتون
لینو یک لحظه شکه شد یعنی من ده سال ازش بزرگترم
لینو:من ۲۹ سال
ا.ت تعجب کرد
ا.ت:ببخشید خیلی غیر رسمی باهاتون صحبت کردم آقای لی
لینو:نه اشکال نداره
ا.ت:من دیگه میرم
لینو:این شماری من کاری داشتی زنگ بزن شاید بتونیم دوست های خوبی شیم
ا.ت:باشه خدافظ
لینو آهی سر داد اختلاف سنی مهم نیست مهم این که من عاشقش شدم
۷.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.