کم کم خوابم برد
کم کم خوابم برد
پرش زمانی فرودگاه
پا شدم دیدم رسیدیم نکاه کردم ته خوابه اروم لپشو بوسیدم در گوشش گفتم
ات:گود بوی پاشو رسیدیم
ته:اوم باشه
رفتیم تو فرودکاه ماشین گرفتیم بریم هتل داداشم وقتی رسیدیم هتل همه خدمتکارا به صف شدن و تعظیم کردن که یهو به خانم مسن اومد سمتمون
خانمه:ات خانم خوش اومدیم اقا لوکاس سفارشتونو کردن بیاید اتاقاتونو بهتون نشون بدم
یه تعظیم کوتاهی کردم که کوک پشت سرم گفت
کوک:ات داداشت عجب کسیه جونننن
ات:اره همون کسی که تو نیستی
کوک:مرز
کوک:هوی بچه ها ساعت هشت بالا تو بار میبینمتون طبقه ی نهم باییی
همه رفتیم تو. اتاقامون که ته رو تخت افتاد
ات:ته من میخوام برم
ته:نچ
ات:یااااااااااا میخوا برم
ته:به یه شرط
ات:چی
ته:پیش خودم جم نخوری و زیادم نوشیدنی نخوری
ات:باشش
که ته بغلم کرد
پرش زمانی ساعت هشت
ته:ات اماده شدی رفتمااااا
ات:اومدمم
ته:لیدی چه زیبا شدی
ات:اوممم
ته:ات لباست یکم بازه اذیت نمیشی؟
ات:اگ دوست نداری درش بیارم یچیز دیگ بپوشم
ته:نه واش همین قشنگه بریم رفتیم تو اسانسور طبقه ی نه رو زدیم و وارد بار شدیم که کوک دست تکون داد رفتیم پیششون
که یه صدای فوقولاده اشنا به گوشم خورد
شوگا:به به ات خانم و شوهرش کیم تهیونگ
ته دستش رو دوره کمرم حلقه کرد
ته:به دشمن قدیمی و فراری!
کوک:امشب قیامت به پا میشه نگین نگفتم
جیمین:ته داداش بیا اینجا
رفتیم پیشش
جیمین:داداش بیا بریم امشب قیامته تهش پاشو پاشو
ته:بشین هیچ غلطی نمیتونه بکنه
(شوگا عاشق ات بوده ولی ته میدونسته)
رفتیم رو یکی از مبلای مربعی که شش نفرست نشستیم داشتیم حرف میزدم که
لونا:من میرم سرویس الان میام
چند دقیه ای شده که لونا نیومده
ات:من برم ببینم لونا چرا نیومد
نایون:منم بیام
ات:نع تو پات درده بشین الان میام دیگ
رفتم دستشویی که یهو شوگا رو دیدم
شوگا:ات بیا بغلم
ات:شوگا گمشو اونور
که یهو بغلم کرد
لوناویو
تو دستشویی صدای شوگا رو شنیدم که سریع از لای در فیلم گرفتم تا اتفاقی نیوفته ام چون لباسم مثیف بود نتونستم بیام بیرون
ات ویو
ات:شوگا ولم کنننننننننن حق
یهو شوگا بوسیدم
تهیونک ویو
دیدم ات نیومد سریع رفتم دستشویی که دیدم شوگا و ات همو میبوسن
ات ویو
هلش دادم اونور
که دیدم تهیونگ اونجاستو داره از چشماش خون میابره
ات:ته اونجور که فک میکنی نیست
سریع دستمو محکم گرفت و کشید دنباله خودش رفتیم تو اتاق پرتم کرد رو زمین
ات:اییی....حق...کمرم..ته
ته:خفشووووو خفشو اون چی بود که من دیدم هاااا
ات بزور پاشدم
ات:حق....بخدا ...اون خودش
که یهو چنان زد دره گوشم که لبم خون اومد
ته:ات ببهشید دست خودم نبود
ات:یک قطره از اعتمادتو بهم ندادی من میرم
سریع از اونجا رفتم و ماشینمو روشن کردم رفتم کنار دریا و فقط عر میزدم لبم میسوخت
پرش زمانی فرودگاه
پا شدم دیدم رسیدیم نکاه کردم ته خوابه اروم لپشو بوسیدم در گوشش گفتم
ات:گود بوی پاشو رسیدیم
ته:اوم باشه
رفتیم تو فرودکاه ماشین گرفتیم بریم هتل داداشم وقتی رسیدیم هتل همه خدمتکارا به صف شدن و تعظیم کردن که یهو به خانم مسن اومد سمتمون
خانمه:ات خانم خوش اومدیم اقا لوکاس سفارشتونو کردن بیاید اتاقاتونو بهتون نشون بدم
یه تعظیم کوتاهی کردم که کوک پشت سرم گفت
کوک:ات داداشت عجب کسیه جونننن
ات:اره همون کسی که تو نیستی
کوک:مرز
کوک:هوی بچه ها ساعت هشت بالا تو بار میبینمتون طبقه ی نهم باییی
همه رفتیم تو. اتاقامون که ته رو تخت افتاد
ات:ته من میخوام برم
ته:نچ
ات:یااااااااااا میخوا برم
ته:به یه شرط
ات:چی
ته:پیش خودم جم نخوری و زیادم نوشیدنی نخوری
ات:باشش
که ته بغلم کرد
پرش زمانی ساعت هشت
ته:ات اماده شدی رفتمااااا
ات:اومدمم
ته:لیدی چه زیبا شدی
ات:اوممم
ته:ات لباست یکم بازه اذیت نمیشی؟
ات:اگ دوست نداری درش بیارم یچیز دیگ بپوشم
ته:نه واش همین قشنگه بریم رفتیم تو اسانسور طبقه ی نه رو زدیم و وارد بار شدیم که کوک دست تکون داد رفتیم پیششون
که یه صدای فوقولاده اشنا به گوشم خورد
شوگا:به به ات خانم و شوهرش کیم تهیونگ
ته دستش رو دوره کمرم حلقه کرد
ته:به دشمن قدیمی و فراری!
کوک:امشب قیامت به پا میشه نگین نگفتم
جیمین:ته داداش بیا اینجا
رفتیم پیشش
جیمین:داداش بیا بریم امشب قیامته تهش پاشو پاشو
ته:بشین هیچ غلطی نمیتونه بکنه
(شوگا عاشق ات بوده ولی ته میدونسته)
رفتیم رو یکی از مبلای مربعی که شش نفرست نشستیم داشتیم حرف میزدم که
لونا:من میرم سرویس الان میام
چند دقیه ای شده که لونا نیومده
ات:من برم ببینم لونا چرا نیومد
نایون:منم بیام
ات:نع تو پات درده بشین الان میام دیگ
رفتم دستشویی که یهو شوگا رو دیدم
شوگا:ات بیا بغلم
ات:شوگا گمشو اونور
که یهو بغلم کرد
لوناویو
تو دستشویی صدای شوگا رو شنیدم که سریع از لای در فیلم گرفتم تا اتفاقی نیوفته ام چون لباسم مثیف بود نتونستم بیام بیرون
ات ویو
ات:شوگا ولم کنننننننننن حق
یهو شوگا بوسیدم
تهیونک ویو
دیدم ات نیومد سریع رفتم دستشویی که دیدم شوگا و ات همو میبوسن
ات ویو
هلش دادم اونور
که دیدم تهیونگ اونجاستو داره از چشماش خون میابره
ات:ته اونجور که فک میکنی نیست
سریع دستمو محکم گرفت و کشید دنباله خودش رفتیم تو اتاق پرتم کرد رو زمین
ات:اییی....حق...کمرم..ته
ته:خفشووووو خفشو اون چی بود که من دیدم هاااا
ات بزور پاشدم
ات:حق....بخدا ...اون خودش
که یهو چنان زد دره گوشم که لبم خون اومد
ته:ات ببهشید دست خودم نبود
ات:یک قطره از اعتمادتو بهم ندادی من میرم
سریع از اونجا رفتم و ماشینمو روشن کردم رفتم کنار دریا و فقط عر میزدم لبم میسوخت
۱۳.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.