دلتنگم...
دلتنگم...
و این خانه به شبهای بدون تو عادت نکرده هنوز...
و من نمیدانم با چه زبانی به شمعدانیها حالی کنم که دیگر دستهای مهربانی نیست تا نوازشگر برگهایشان باشد...
دلتنگم و عشق از پنجره اتاق سرک میکشد...
دلتنگم و شب بستر خوبی برای دلتنگیهای آدم نیست...
و این خانه به شبهای بدون تو عادت نکرده هنوز...
و من نمیدانم با چه زبانی به شمعدانیها حالی کنم که دیگر دستهای مهربانی نیست تا نوازشگر برگهایشان باشد...
دلتنگم و عشق از پنجره اتاق سرک میکشد...
دلتنگم و شب بستر خوبی برای دلتنگیهای آدم نیست...
۵.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.