کیم تهیونگ هردوتون استرس داشتید اما والدینتون کاملا با

کیم تهیونگ : هردوتون استرس داشتید! اما والدینتون کاملا با هم راحت بودن! از هردوتون خواستن کمی با همدیگه تنها باشید و اونا هم به بحث خودشون ادامه بدن! با ته وارد اتاقت شدی و در رو بستی. طرفش برگشتی و جفتتون نفس عمیقی کشیدید. با خنده گفتی : حالا به نظرت میتونی داماد این خانواده بشی؟ تک خنده ای کرد و گفت : تا اینجا که بخیر گذشت، ظاهرا والدینمون از هم خوششون اومده، فقط یه بله کوچیک میمونه که پرنسس زحمتش رو میکشه مگه نه؟ چشمکی بهت زد که خنده ات گرفت. روی تخت نشستی و ته هم کنارت نشست. رو بهت گفت : راستش یه چیزی برات دارم! جعبه کوچیکی رو از جیب کتش در اورد و رو به روت گرفت! با تعجب اون رو ازش گرفتی و بازش کردی که با حلقه‌ای به شکل پروانه مواجه شدی. ذوق کردی و گفتی : واییی تهیونگا! این خیلی گرونه! چطوری ازت تشکر کنم اخه؟ با لبخند گفت : با یه بوسه چطوره؟

جونگ کوک : بر خلاف تو اون اصلا استرس نداشت! با خونسردی تمام با پدرت صحبت میکرد، اما اون کاملا متوجه استرس تو شده بود بخاطر همین وقتی به چهره مضطربت نگاه میکرد خنده اش میگرفت. انقدر این کارش روی مخت بود که نتونستی تحمل کنی و بلند شدی رو به پدرت گفتی : من چند دقیقه میرم توی اتاقم! رفتی. پدرت رو به کوک کرد و گفت : فکر کنم هنوز ازدواج نکرده از دستت دلخور شد! خنده ای کرد و از کوک خواست تا تو رو برگردونه. روی تختت نشسته بودی و غر میزدی : اقا رو نگاه کن.، اصلا هم استرس نداره. گاهی اوقات میخوام فکش رو....... حرفت با فرو رفتن توی بغل عضله ایش قطع شد. زیر گوشت گفت : فکم رو پیاده کنی؟ خنده ای کرد و ادامه داد: عالیه ولی بهتر نیست به جاش روی بله گفتنت تمرکز کنی؟ برای اینکه اذیتش کنی گفتی : نخیرم کی گفته من به تو بله رو میگم! لبخندی زد و گفت : نمیدونم خب، شاید چشمات؟:)

خبب من یه چند پارتی هم برای گذاشتن دارم با همکاری یه دوست!:) منتظرش باشید!
دیدگاه ها (۱۳)

چند پارتی ! عصبانی بود! چند روز پیش بود که توی جلسه وزرای قل...

تعظیم کردم وپدرم نشستن من رو به روشون نشستم بورام:اوه ..پدرج...

جانگ هوسوک : حتی والدینت هم فهمیده بودن چقدر استرس داره. پدر...

سناریو درخواستی:وقتی اومدن خواستگاری! کیم نامجون : زنگ در خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط