جانگ هوسوک حتی والدینت هم فهمیده بودن چقدر استرس داره

جانگ هوسوک : حتی والدینت هم فهمیده بودن چقدر استرس داره. پدرت اول باهاش گرم گفت و گو شد. خیالت راحت شد که پدرت باهاش مشکلی نداره مادرت هم مشغول گفت و گو با والدین هوسوک بود! توی دلت دعا میکردی امشب مشکلی پیش نیاد و هوسوک بالاخره بتونه تو رو از پدرت خواستگاری کنه. با صدای پدرت به خودت اومدی که گفت : تو چطور، دخترم تو هم دوسش داری؟ گونه هات گل انداخت و با خجالت و همچنین اروم گفتی : بله پدر! که پدرت گفت : پس مبارکه! لبخندی زدی و به هوسوک نگاه کردی. داشت نگاهت میکرد و چند ثانیه به هم خیره شدید. با لب خونی بهت گفت : منم دوست دارم. بهش قلب انگشتی نشون دادی که دوباره با لب خونی گفت : امشب خیلی زیبا شدی! پس میدزدمت:)

پارک جیمین : امشب به طرز فوق العاده ای خوشتیپ شده بود. با هم هماهنگ کردید برای امشب رنگ لباس هاتون ست باشه. خیلی هیجان داشتی و اتاقت رو متر میکردی که صدای زنگ در رو شنیدی. جیغ خفه ای کشیدی و سریع خودت رو به در رسوندی و ناگفته نماند که چند بار هم پخش زمین شدی •-•
لباست رو مرتب کردی و یه نفس کشیدی، در رو باز کردی. مادرش واقعا تو رو دوست داشت و پدرش هم باهات مثل دختر خودش رفتار میکرد، مادرش رو بغل کردی و رو به هردوشون تعظیم کوتاهی کردی و به سمت پذیرایی راهنمایی شون کردی. پدر و مادرش وارد پذیرایی شدن و گرم گفت و گو با والدینت شدن. خواستی بری پیششون که دستت از پشت کشیده شد و بین اون و دیوار گیر افتادی. گونه ات رو بوسید و توی چشمات نگاه کرد. لبخندی زد و گفت : خیلی زیبا شدی جوجه! با تعجب گفتی : تو هم همینطور ، ولی داری چیکار میکنی؟ سرش رو نزدیک گردنت کرد و عطرت رو تنفس کرد و با لحن شیطون و خنده داری گفت : نگو که تو هم این موقعیت رو دوست نداری هرکی ندونه من خوب میدونم چند بار قبل باز کردن در زمین خوردی *چشمک* با تعجب گفتی : از کجا میدونی؟ با خنده ادامه داد : از موهای ژولیده ات جوجه!

خب! هنوز غیبت من تموم نشده، فقط خیلی دلم براتون تنگ شده بود:) گفتم بیام و با خودم ادامه این سناریو رو هم به عنوان هدیه بیارم! امیدوارم دوست داشته باشید تا تموم شدن این غیبت میام و بهتون سر میزنم گاهی هم هدیه میارم مثل این یکی💙

خیلی دوستون دارم 💚

کریستالیꨄ
دیدگاه ها (۱۷)

کیم تهیونگ : هردوتون استرس داشتید! اما والدینتون کاملا با هم...

چند پارتی ! عصبانی بود! چند روز پیش بود که توی جلسه وزرای قل...

سناریو درخواستی:وقتی اومدن خواستگاری! کیم نامجون : زنگ در خو...

ادامه دوپارتی! برق سه فاز از سرش پرید! بعد از یک سال! همون چ...

دختر قمار باز

سناریو دازای پارت ۲

اگه بهشون سیلی بزنی✨چویا☆این روزا دیگه خیلی زیاد مس'ت میکرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط