یک روز رویایی
پارت ۲۸🍷
یه نفس عمیقی کشیدم..خاستم رو زمین دراز بکشم ک جونگ کوک نزاشت
جونگ کوک:اینجا دراز نکش ممکنه به خاطر اسب ها موهات شپش بگیره
ا.ت:پس پاهاتو دراز کن
پاهاش دراز کرد ک سرمو رو پاش گذاشتم..ارو شروع ب نوازش موهام کرد
ا.ت:از لحظه ای ک دیدمت یه لحظه اروم ننشستم
جونگ کوک:چون جذابم
ا.ت:نخیر چون پر دردسری
خندید
جونگ کوک: منم از وقتی دیدمت خاب راحت ندارم
ا.ت:چیا شبا منو ت خابت میبینی؟
جونگ کوک:کاش میدیدم عالی میشد
ا.ت:هان؟
جونگ کوک:نه منظورم اینه ک همینجوری دارم ت بیداری میبینمت دیگ تو خابم ببینمت عالی میشه( تبریک میگم با این ماست مالی کردن)
جئون:بچها بیاید بریم شام
از جامون بلند شدیم و رفتیم لباسامونو عوض کردیم و رفتیم سمت عمارت..پشت میز ناهار خوری نشستیم ک خدمتکار ها شروع ب اوردن غذا ها کردن...سر میز هوانگ نشسته بود..ته میز بابای جونگ کوک..منو جونگ کوک کنار هم و فلیکس و لیا هم روبرومون..شروع کردیم ب خوردن غذا..جونگ کوک ت بشقابم برام غذا گذاشت
جونگ کوک:بخور از صب چیزی نخوردی
شروع کردم ب خوردن
(بعد شام)
رو کاناپه نشسته بودیم ک بکی از خدمتکار ها نوشدی اورد
هوانگ:نظرتون راجب فیلم چیه؟
جئون:چه ژانری؟
هوانگ:بزار بچه ها بگن
لیا:عاشقانه
فلیکس:ترسناک
جونگ کوک:منم میگم ترسناک
بعد همه برگشتن سمت من
هوانگ:ا.ت عاشقانه یا ترسناک؟
جئون:اگ بگی عاشقانه رای ها برابر میشن و مجبوریم دوباره رای گیری کنیم
ا.ت:خببب ترسناک
هوانگ:فلیکس بلند شو فیلمو بزار
لبا بلند شد و رفت اشپز خونه و فلیکس رفت فیلم رو گذاشت و چراغارو خاموش کرد
فلیکس:اینجوری فازش بیشتره
لیا بدو بدو از اشپز خونه اومد
لیا:پفیلا اوردم
یه ظرف ب بابا و عموی جونگ کوک داد..یکی ب منو جونگ کوک و یکی هم برا خودش و فلیکس..فیلم شروع شد..از همون اولش ترسناک بود...نمیخاستم نشون بدم ک ترسیدم برا همین هبچ واکنشی نشون نمیدادم تا اینکه یه دفعه جن پرید وسطه صحنه..جیغ کشیدم و رفتم بغل جونگ کوک
جونگ کوک:ا.ت؟
سرمو بالا گرفتم...این جونگ کوک نیست..فلیکسه...من فلیکسو بغل کردم
.
.
.
کرمممم
کرم فراوان💃☻
یه نفس عمیقی کشیدم..خاستم رو زمین دراز بکشم ک جونگ کوک نزاشت
جونگ کوک:اینجا دراز نکش ممکنه به خاطر اسب ها موهات شپش بگیره
ا.ت:پس پاهاتو دراز کن
پاهاش دراز کرد ک سرمو رو پاش گذاشتم..ارو شروع ب نوازش موهام کرد
ا.ت:از لحظه ای ک دیدمت یه لحظه اروم ننشستم
جونگ کوک:چون جذابم
ا.ت:نخیر چون پر دردسری
خندید
جونگ کوک: منم از وقتی دیدمت خاب راحت ندارم
ا.ت:چیا شبا منو ت خابت میبینی؟
جونگ کوک:کاش میدیدم عالی میشد
ا.ت:هان؟
جونگ کوک:نه منظورم اینه ک همینجوری دارم ت بیداری میبینمت دیگ تو خابم ببینمت عالی میشه( تبریک میگم با این ماست مالی کردن)
جئون:بچها بیاید بریم شام
از جامون بلند شدیم و رفتیم لباسامونو عوض کردیم و رفتیم سمت عمارت..پشت میز ناهار خوری نشستیم ک خدمتکار ها شروع ب اوردن غذا ها کردن...سر میز هوانگ نشسته بود..ته میز بابای جونگ کوک..منو جونگ کوک کنار هم و فلیکس و لیا هم روبرومون..شروع کردیم ب خوردن غذا..جونگ کوک ت بشقابم برام غذا گذاشت
جونگ کوک:بخور از صب چیزی نخوردی
شروع کردم ب خوردن
(بعد شام)
رو کاناپه نشسته بودیم ک بکی از خدمتکار ها نوشدی اورد
هوانگ:نظرتون راجب فیلم چیه؟
جئون:چه ژانری؟
هوانگ:بزار بچه ها بگن
لیا:عاشقانه
فلیکس:ترسناک
جونگ کوک:منم میگم ترسناک
بعد همه برگشتن سمت من
هوانگ:ا.ت عاشقانه یا ترسناک؟
جئون:اگ بگی عاشقانه رای ها برابر میشن و مجبوریم دوباره رای گیری کنیم
ا.ت:خببب ترسناک
هوانگ:فلیکس بلند شو فیلمو بزار
لبا بلند شد و رفت اشپز خونه و فلیکس رفت فیلم رو گذاشت و چراغارو خاموش کرد
فلیکس:اینجوری فازش بیشتره
لیا بدو بدو از اشپز خونه اومد
لیا:پفیلا اوردم
یه ظرف ب بابا و عموی جونگ کوک داد..یکی ب منو جونگ کوک و یکی هم برا خودش و فلیکس..فیلم شروع شد..از همون اولش ترسناک بود...نمیخاستم نشون بدم ک ترسیدم برا همین هبچ واکنشی نشون نمیدادم تا اینکه یه دفعه جن پرید وسطه صحنه..جیغ کشیدم و رفتم بغل جونگ کوک
جونگ کوک:ا.ت؟
سرمو بالا گرفتم...این جونگ کوک نیست..فلیکسه...من فلیکسو بغل کردم
.
.
.
کرمممم
کرم فراوان💃☻
۱۷.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.