یک روز رویایی
پارت۳۰🍷
یه دفعه جن پرید وسط صحنه ک محکم جونگ کوک رو بغل کردم...دستمو دور کمرش حلکه کرده بودم
جونگ کوک:ا.ت؟
سرمو بالا گرفتم ک نگاهش کنم ولی..ولی جونگ کوک نبود..فلیکس بود..من فلیکس رو بغل کرده بودم
فلیکس:اگ میترسی میخای قطع کنم؟
سریع از بغلش اومدم بیرون
ا.ت:نه چیزی نیست
فلیکس تک خنده ای کرد ک قلبم ذوب شد ولی یه دفعه جونگ کوک دستمو گرفت و کشید ت بغل خودش
جونگ کوک:اینجا جات امنتره
ادامه فیلمو داشتیم میدیدیم..جز ترسیدن چیز دیگا ای نداشت..چشام رو بستم تا نبینم
(ویو جونگ کوک)
کل فیلم ذهنم درگیر ا.ت بود..نمیدونم دقیقن ب چی فکر میکنم..حتا حسی ک بهش دارمم نمیدونم چیه..حسودی میکنم..عصبی میشم..نگران میشم...ذوق زده میشم..اینا نشونه ی چیه؟(عشق پسرم عشق)
فیلم تموم شد ک فلیکس بلند شد و یه قوسی ب کمرش داد
فلیکس:این چ فیلم مزخرفی بود..ولی خوشم اومد تجربه قشنگی بود(منظورش اون یه تیکه ای ک ا.ت پرید بغلش رو میگه)
برگشت یه نگاهی ب ا.ت کرد
فلیکس:عه خابش برده
یه نگاهی ب ا.ت کردم
جئون:جونگ کوک میخای برگردی خونه؟ ا.ت حتمن خستس
جونگ کوک:عمو اجازه میدی؟
هوانگ:البته
بلند شدم و ا.ت رو براید استایل بلند کردم و با خودم بردمش..گذاشتمش ت ماشین و خودم نشستم پشت فرمون..ماشین رو روشن کردم..ساعت ۱۰ شب بود..ت راه خیلی اروم میرفتم ا.ت راحت باشه..ادرس خونشون رو بلد نبودم برا همین رفتیم عمارت خودم..رسیدیم خونه ک ساعت ۱۱ و نیم بود..ا.تو بلند کردم و بدم ت اتاقم و گذاشتمش روی تخت..کفششو دراوردم و پتو رو روش کشیدم و موهاشو نوازش کردم
جونگ کوک:چرا وقتی کنارمی انقدر احساس ارامش دارم؟
یه ذری تکون خورد ک موهاش ریخت رو صورتش..اروم زدم کنار و لبخندی زدم..شب قراره کنارم بخابه؟...همه چی ت سکوت بود ک یه دفعه...
.
.
.
بسه دیگ
یه دفعه جن پرید وسط صحنه ک محکم جونگ کوک رو بغل کردم...دستمو دور کمرش حلکه کرده بودم
جونگ کوک:ا.ت؟
سرمو بالا گرفتم ک نگاهش کنم ولی..ولی جونگ کوک نبود..فلیکس بود..من فلیکس رو بغل کرده بودم
فلیکس:اگ میترسی میخای قطع کنم؟
سریع از بغلش اومدم بیرون
ا.ت:نه چیزی نیست
فلیکس تک خنده ای کرد ک قلبم ذوب شد ولی یه دفعه جونگ کوک دستمو گرفت و کشید ت بغل خودش
جونگ کوک:اینجا جات امنتره
ادامه فیلمو داشتیم میدیدیم..جز ترسیدن چیز دیگا ای نداشت..چشام رو بستم تا نبینم
(ویو جونگ کوک)
کل فیلم ذهنم درگیر ا.ت بود..نمیدونم دقیقن ب چی فکر میکنم..حتا حسی ک بهش دارمم نمیدونم چیه..حسودی میکنم..عصبی میشم..نگران میشم...ذوق زده میشم..اینا نشونه ی چیه؟(عشق پسرم عشق)
فیلم تموم شد ک فلیکس بلند شد و یه قوسی ب کمرش داد
فلیکس:این چ فیلم مزخرفی بود..ولی خوشم اومد تجربه قشنگی بود(منظورش اون یه تیکه ای ک ا.ت پرید بغلش رو میگه)
برگشت یه نگاهی ب ا.ت کرد
فلیکس:عه خابش برده
یه نگاهی ب ا.ت کردم
جئون:جونگ کوک میخای برگردی خونه؟ ا.ت حتمن خستس
جونگ کوک:عمو اجازه میدی؟
هوانگ:البته
بلند شدم و ا.ت رو براید استایل بلند کردم و با خودم بردمش..گذاشتمش ت ماشین و خودم نشستم پشت فرمون..ماشین رو روشن کردم..ساعت ۱۰ شب بود..ت راه خیلی اروم میرفتم ا.ت راحت باشه..ادرس خونشون رو بلد نبودم برا همین رفتیم عمارت خودم..رسیدیم خونه ک ساعت ۱۱ و نیم بود..ا.تو بلند کردم و بدم ت اتاقم و گذاشتمش روی تخت..کفششو دراوردم و پتو رو روش کشیدم و موهاشو نوازش کردم
جونگ کوک:چرا وقتی کنارمی انقدر احساس ارامش دارم؟
یه ذری تکون خورد ک موهاش ریخت رو صورتش..اروم زدم کنار و لبخندی زدم..شب قراره کنارم بخابه؟...همه چی ت سکوت بود ک یه دفعه...
.
.
.
بسه دیگ
۱۸.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.