جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۴۳
رفتم کنارش نشستمو شروع به حرف زدن باهاش کردم اینکه توی این سه روز تیان و تهکوک چقدر باهام صمیمی شدن و باهام مثل خواهر ،برادرن .و اینکه چقدر دلم براش تنگ شده که آخرش دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم بیرون .
یه نخ سیگار در اوردم با اینکه ترک کرده بودم ولی شروع به کشیدنش کردم (این قضيهی سیگار کشیدن تهیونگ فقط توی فیک ه واقعی نیست) به امید اینکه سیگار کمی آرامشم بده و این کارو کرد که دیدم مامان ا/ت بود داشت با بی تابی طرف من میومد انگار تازه از سوئیس رسیده بود
م.ا/ت:کیم تهیونگ؟
تهیونگ: سلام خانوم لی
م.ا/ت:دختر کجاست ؟با توام
تهیونگ: توی اتاق ۱۲۳ سمت راست(آقای دکتر کیم به بخش مراقبت های ویژه 😅چقدر به تهیونگ میومد اگه دکتر میشد مگه نه؟)
مادر ا/ت رفت پیش ا/ت منم اونجوری داشتم اونطرف رو نگاه میکردم که دیدم تیان با یه اخم کیوت دقیقا شبیه ا/ت داره میاد این طرف و تهکوک هم پشت سرش انگار سعی میکرد بهش به چیزی رو توضیح بده که تیان اومد .دختره ریزه میزه با اینکه فقط ۱۵ سالش بود یه زبون دوبرابر سنش داشت (😝😂)
تیان: آقای کیم این پسرتون رو نگاه کنید ...همش منو اذیت میکنه
تهکوک: من اذیتت میکنم یا تو .بابا دورغ میگه خودش اول شروع کرد
تیان:آقای کیم دورغ میگه کار خودشه
با کیوتی تیان و با اخم و قیافه ی خنده دارد تهکوک خندم گرفت که تهکوک گفت:
تهکوک: پدر خندیدی ؟
تیان:آقای کیم خندید ....
تهیونگ: شیطون ها برید گم شدید ببینم
بعد از این حرفم تیان و تهکوک رفتن که پشت سر اونا مادر ا/ت هم رفت
منم سمت اتاق ا/ت رفتم :
تهیونگ: ا/ت بیدار شو زود باش بیدار شو کل کل های تیان و تهکوک رو ببین ا/ت بیدار شو دیگه
ا/ت:اههه چقدر حرف میزنی بزار بخوابم.......
ادامه دارد
#پارت۴۳
رفتم کنارش نشستمو شروع به حرف زدن باهاش کردم اینکه توی این سه روز تیان و تهکوک چقدر باهام صمیمی شدن و باهام مثل خواهر ،برادرن .و اینکه چقدر دلم براش تنگ شده که آخرش دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم بیرون .
یه نخ سیگار در اوردم با اینکه ترک کرده بودم ولی شروع به کشیدنش کردم (این قضيهی سیگار کشیدن تهیونگ فقط توی فیک ه واقعی نیست) به امید اینکه سیگار کمی آرامشم بده و این کارو کرد که دیدم مامان ا/ت بود داشت با بی تابی طرف من میومد انگار تازه از سوئیس رسیده بود
م.ا/ت:کیم تهیونگ؟
تهیونگ: سلام خانوم لی
م.ا/ت:دختر کجاست ؟با توام
تهیونگ: توی اتاق ۱۲۳ سمت راست(آقای دکتر کیم به بخش مراقبت های ویژه 😅چقدر به تهیونگ میومد اگه دکتر میشد مگه نه؟)
مادر ا/ت رفت پیش ا/ت منم اونجوری داشتم اونطرف رو نگاه میکردم که دیدم تیان با یه اخم کیوت دقیقا شبیه ا/ت داره میاد این طرف و تهکوک هم پشت سرش انگار سعی میکرد بهش به چیزی رو توضیح بده که تیان اومد .دختره ریزه میزه با اینکه فقط ۱۵ سالش بود یه زبون دوبرابر سنش داشت (😝😂)
تیان: آقای کیم این پسرتون رو نگاه کنید ...همش منو اذیت میکنه
تهکوک: من اذیتت میکنم یا تو .بابا دورغ میگه خودش اول شروع کرد
تیان:آقای کیم دورغ میگه کار خودشه
با کیوتی تیان و با اخم و قیافه ی خنده دارد تهکوک خندم گرفت که تهکوک گفت:
تهکوک: پدر خندیدی ؟
تیان:آقای کیم خندید ....
تهیونگ: شیطون ها برید گم شدید ببینم
بعد از این حرفم تیان و تهکوک رفتن که پشت سر اونا مادر ا/ت هم رفت
منم سمت اتاق ا/ت رفتم :
تهیونگ: ا/ت بیدار شو زود باش بیدار شو کل کل های تیان و تهکوک رو ببین ا/ت بیدار شو دیگه
ا/ت:اههه چقدر حرف میزنی بزار بخوابم.......
ادامه دارد
۷.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.