جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۴۱
تیان:ولی اگه دیگه نتونه زندگی کنه چی ؟من اون موقع پیش کی زندگی کنم ؟
تهیونگ: پیش پدرت !
تیان:پدر...هع(نیشخند)
تیان:من پدر ندارم !
تهیونگ: چی گفتی ؟پس تو ...
تیان:من رو مامانم به سر پرستی گرفته ،اون منو جلو در خونش پیدا کرده
تهیونگ: نگران نباش اون سالم از اونجا میاد بیرون
تیان:همون اول که شما رو دیدم شناختم تون...اتاق مامانم پر از عکس های شماست
تهیونگ: چی ؟
تیان:اون همیشه وقتی ناراحت بود عکس شما رو بغل میکرد و گریه میکرد و باهاتون حرف میزد
تهیونگ: میگی که اون ...
تیان:درسته ،مامان انگار بهتون علاقه من بود
تهیونگ: ولی اون که ...
تیان:مامانم تازه گی ها باید میرفت عمل
تهیونگ: چه عملی ؟
تیان:مامان وقتی ۱۰ سالم شد مشکل تفسی گرفت دکتر گفت هر چه زود تر باید عمل شده واسه همین یه هفته دیگه قرار بود بره عمل ولی دکتر گفته بود امکان زندگی ۵۰ /۵۰
تهیونگ: واسه همین اون حرفو گفت
با حرف های که تیان میزد میتونستم بفهمم ا/ت هم مثل من زجر کشیده که دکتر از اتاق عمل خارج شد با عجله رفتم پیشش که تیان هم پشت سرم اومد ...
تهیونگ: دکتر حالش چه...
ادامه دارد
#پارت۴۱
تیان:ولی اگه دیگه نتونه زندگی کنه چی ؟من اون موقع پیش کی زندگی کنم ؟
تهیونگ: پیش پدرت !
تیان:پدر...هع(نیشخند)
تیان:من پدر ندارم !
تهیونگ: چی گفتی ؟پس تو ...
تیان:من رو مامانم به سر پرستی گرفته ،اون منو جلو در خونش پیدا کرده
تهیونگ: نگران نباش اون سالم از اونجا میاد بیرون
تیان:همون اول که شما رو دیدم شناختم تون...اتاق مامانم پر از عکس های شماست
تهیونگ: چی ؟
تیان:اون همیشه وقتی ناراحت بود عکس شما رو بغل میکرد و گریه میکرد و باهاتون حرف میزد
تهیونگ: میگی که اون ...
تیان:درسته ،مامان انگار بهتون علاقه من بود
تهیونگ: ولی اون که ...
تیان:مامانم تازه گی ها باید میرفت عمل
تهیونگ: چه عملی ؟
تیان:مامان وقتی ۱۰ سالم شد مشکل تفسی گرفت دکتر گفت هر چه زود تر باید عمل شده واسه همین یه هفته دیگه قرار بود بره عمل ولی دکتر گفته بود امکان زندگی ۵۰ /۵۰
تهیونگ: واسه همین اون حرفو گفت
با حرف های که تیان میزد میتونستم بفهمم ا/ت هم مثل من زجر کشیده که دکتر از اتاق عمل خارج شد با عجله رفتم پیشش که تیان هم پشت سرم اومد ...
تهیونگ: دکتر حالش چه...
ادامه دارد
۵.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.