جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۴۴
ا/ت:اههه چقدر حرف میزنی بزار بخوابم خب سرم رفت !(کلافه طوری)
تهیونگ: به هوش اومدی ؟
ا/ت:نه من مردم روحم داره باهات حرف میزنه خب نمی بینی ؟کور که نیستی ماشالله چشم عقاب جلو چشمای تو کم میاره !(بزن به تخته😇😅)
تهیونگ: کی به هوش اومدی؟ا/ت !حالت خوبه؟
ا/ت:همین با بیدار شوی آخرت !کیم تهیونگ موادی چیزی زدی ؟
تهیونگ: نه فقط یه سیگار کشیدم ،چطور؟
ا/ت:اثر اونه دیگه اینجوری گیج میزنی .اگه حالم خوب نبود چرا الان دارن باهات حرف میزنم آخه
تهیونگ: الان دکتر رو خبر میکنم تا معاینه ات کنه
ا/ت:....باشه
از اینکه دیدم ا/ت به هوش اومده خوش حال شدم و به سمت اتاق دکتر رفتم و بهش خبر دادم اونم رفت اونجا منم رفتم تا به تیان و تهکوک بگم بیان
"ویو ا/ت "
با یه صدای آشنا به هوش اومدم ....*تهیونگ *اولش همه جارو تار میدیم و تمی تونستم خوب نفس بکشم که بالاخره همه جا واضح شد . میدونستم تهیونگ ناراحته پس خواستم خودم رو خوب نشون بدم که زیاد ناراحت نشه واسه همین جوری باهاش حرف میزدم که مطمئن بشه که حالم کاملا خوبه که گفت میره دکتر رو صدا کنه همین که از اتاق خارج شد از شدت درد به خودم پیچیدم .
ا/ت:تضاهر به خوب بودن چقدر سخته !چجوری این همه دختر و پسر های جونمون تونست این درد و تحمل کننن ؟
درد داشت خفم میکرد که دکتر رسید .دکتر تا منو توی این حال دید دوید سمتم و زود کمکم کرد و یه آنتی بیوتیک بهم تزریق کرد دیگه درد نداشتم
دکتر:خانوم لی در حال حاضر حالتون خوبه .دلیل دردتون هم به امکان زیاد حرف زدن با همسرتون با لحن تند بوده باشه
ا/ت:همسرم....
ادامه دارد
#پارت۴۴
ا/ت:اههه چقدر حرف میزنی بزار بخوابم خب سرم رفت !(کلافه طوری)
تهیونگ: به هوش اومدی ؟
ا/ت:نه من مردم روحم داره باهات حرف میزنه خب نمی بینی ؟کور که نیستی ماشالله چشم عقاب جلو چشمای تو کم میاره !(بزن به تخته😇😅)
تهیونگ: کی به هوش اومدی؟ا/ت !حالت خوبه؟
ا/ت:همین با بیدار شوی آخرت !کیم تهیونگ موادی چیزی زدی ؟
تهیونگ: نه فقط یه سیگار کشیدم ،چطور؟
ا/ت:اثر اونه دیگه اینجوری گیج میزنی .اگه حالم خوب نبود چرا الان دارن باهات حرف میزنم آخه
تهیونگ: الان دکتر رو خبر میکنم تا معاینه ات کنه
ا/ت:....باشه
از اینکه دیدم ا/ت به هوش اومده خوش حال شدم و به سمت اتاق دکتر رفتم و بهش خبر دادم اونم رفت اونجا منم رفتم تا به تیان و تهکوک بگم بیان
"ویو ا/ت "
با یه صدای آشنا به هوش اومدم ....*تهیونگ *اولش همه جارو تار میدیم و تمی تونستم خوب نفس بکشم که بالاخره همه جا واضح شد . میدونستم تهیونگ ناراحته پس خواستم خودم رو خوب نشون بدم که زیاد ناراحت نشه واسه همین جوری باهاش حرف میزدم که مطمئن بشه که حالم کاملا خوبه که گفت میره دکتر رو صدا کنه همین که از اتاق خارج شد از شدت درد به خودم پیچیدم .
ا/ت:تضاهر به خوب بودن چقدر سخته !چجوری این همه دختر و پسر های جونمون تونست این درد و تحمل کننن ؟
درد داشت خفم میکرد که دکتر رسید .دکتر تا منو توی این حال دید دوید سمتم و زود کمکم کرد و یه آنتی بیوتیک بهم تزریق کرد دیگه درد نداشتم
دکتر:خانوم لی در حال حاضر حالتون خوبه .دلیل دردتون هم به امکان زیاد حرف زدن با همسرتون با لحن تند بوده باشه
ا/ت:همسرم....
ادامه دارد
۶.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.