P:3
P:3
ات: نه نه اصن من شکر بخورممم
تهیونگ: خوبه حالا پاشو خیلی گرسنمع
ات: پوففف وای منم همینی ک خاسم پاشم شَلَپ خوردم زمین
تهیونگ: (در حال پارع شدن)
ات: ایییی...یا ب چی میخندی
تهیونگ: هیچی هیچی(خنده) اومد بلندم کرد و کمکم کرد لباسامو پوشیدم
و اومد موهامو شونه کرد و بغلم کرد و روی پاهاش نشوندم
ات: چرا اینجا؟
تهیونگ: چون من میگم
ات: صبحانمونو خوردیم امروز تهیونگ نمیرع سرکار میخواس با من وقت بگذرونع
تهیونگ: فیلم ببینیم؟
ات: ارههه
رفتم روی کاناپه نشسم و تهیونگ رو دیدم با کلی خوراکی اومد
ات: این همه(تعجب)
تهیونگ: اره
خدمتکار اومد خوراکی هارو گذاشت روی میز و رفت
ات: خودت نتونستی ب خدمتکار هم گفتی
تهیونگ:(خنده)
نیم ساعت گذشت و تهیونگ هنوز داشت فیلم انتخاب میکرد
ات: پوفففف چی شد
تهیونگ: خو این فیلم بی صاحاب نیستش اها اینه
ات: ژانرش چیع
تهیونگ: ماجراجویی
رفتم توی بغل تهیونگ
تهیونگ: وای تو بغلم گم شدی
ات: یعنی من انق کوچولوم؟
تهیونگ: اره(خنده)
ات: یااا خودت زیادی بزرگی(خنده)
تهیونگ: باشه اصن من زیادی بزرگم(خنده)
فیلم شروع شد و من انقد دق کردع بودم ک تهیونگم عین خیالشم نبود
ات: واییی یعنی الان میمیره
تهیونگ: من کارگردان فیلم نیستم
ات: خنده*
بعد نیم ساعت فیلم تموم شد
ویو تهیونگ: انقدر ک ذهنم درگیر بود اصلا نفهمیدم فیلم چی به چی بود سرمو چرخوندم دیدم ات داشت نگام میکرد
تهیونگ: چیزی شده؟
ات: نه اصلا فهمیدی چی به چی شد؟
تهیونگ: نه
ات: منم خیلی پیچیده بود اصلا من خوابم میاد
تهیونگ: منم پا شدیم رفتم توی اتاق دراز کشیدیم و تهیونگ منو توی بغلش خفه کرد ولی خیلی حس خوبی بود
تهیونگ: ات میخوام یچیزی بهت بگم
ات: بگو
تهیونگ: راستش باید ۱ هفته برم فرانسه اونجا مأموریت دارم
ات: چی واقا
تهیونگ: اره عزیزم نگران نباش زود برمیگردم
ات: قول(ناراحت)
تهیونگ: قول میدم عشقم ناراحت نشو
ات: باشه ببین قول دادیا
تهیونگ: باشه عزیزم اومد سرمو بوسید
تهیونگ: قربونت برم ناراحت نشو
ات: باشه ناراحت نمیشم بغلم کرد و خوابیدیم
ویو ب صبح: از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ جلویی اینه داشت کراواتشو درست میکرد خیلی جذاب شدع بود
تهیونگ: صبح بخیر عزیزم
ات: هوم صبح بخیر پا شدم رفتم بغلش کردم
ات: میترسم دخترا شوهرمو بدزدن
تهیونگ: نگران نباش هرکی نگام کرد میکشمش(خنده)
تهیونگ سرمو بوسید و ازم خداحافظی کرد و رفت
لایک:۱۰
ات: نه نه اصن من شکر بخورممم
تهیونگ: خوبه حالا پاشو خیلی گرسنمع
ات: پوففف وای منم همینی ک خاسم پاشم شَلَپ خوردم زمین
تهیونگ: (در حال پارع شدن)
ات: ایییی...یا ب چی میخندی
تهیونگ: هیچی هیچی(خنده) اومد بلندم کرد و کمکم کرد لباسامو پوشیدم
و اومد موهامو شونه کرد و بغلم کرد و روی پاهاش نشوندم
ات: چرا اینجا؟
تهیونگ: چون من میگم
ات: صبحانمونو خوردیم امروز تهیونگ نمیرع سرکار میخواس با من وقت بگذرونع
تهیونگ: فیلم ببینیم؟
ات: ارههه
رفتم روی کاناپه نشسم و تهیونگ رو دیدم با کلی خوراکی اومد
ات: این همه(تعجب)
تهیونگ: اره
خدمتکار اومد خوراکی هارو گذاشت روی میز و رفت
ات: خودت نتونستی ب خدمتکار هم گفتی
تهیونگ:(خنده)
نیم ساعت گذشت و تهیونگ هنوز داشت فیلم انتخاب میکرد
ات: پوفففف چی شد
تهیونگ: خو این فیلم بی صاحاب نیستش اها اینه
ات: ژانرش چیع
تهیونگ: ماجراجویی
رفتم توی بغل تهیونگ
تهیونگ: وای تو بغلم گم شدی
ات: یعنی من انق کوچولوم؟
تهیونگ: اره(خنده)
ات: یااا خودت زیادی بزرگی(خنده)
تهیونگ: باشه اصن من زیادی بزرگم(خنده)
فیلم شروع شد و من انقد دق کردع بودم ک تهیونگم عین خیالشم نبود
ات: واییی یعنی الان میمیره
تهیونگ: من کارگردان فیلم نیستم
ات: خنده*
بعد نیم ساعت فیلم تموم شد
ویو تهیونگ: انقدر ک ذهنم درگیر بود اصلا نفهمیدم فیلم چی به چی بود سرمو چرخوندم دیدم ات داشت نگام میکرد
تهیونگ: چیزی شده؟
ات: نه اصلا فهمیدی چی به چی شد؟
تهیونگ: نه
ات: منم خیلی پیچیده بود اصلا من خوابم میاد
تهیونگ: منم پا شدیم رفتم توی اتاق دراز کشیدیم و تهیونگ منو توی بغلش خفه کرد ولی خیلی حس خوبی بود
تهیونگ: ات میخوام یچیزی بهت بگم
ات: بگو
تهیونگ: راستش باید ۱ هفته برم فرانسه اونجا مأموریت دارم
ات: چی واقا
تهیونگ: اره عزیزم نگران نباش زود برمیگردم
ات: قول(ناراحت)
تهیونگ: قول میدم عشقم ناراحت نشو
ات: باشه ببین قول دادیا
تهیونگ: باشه عزیزم اومد سرمو بوسید
تهیونگ: قربونت برم ناراحت نشو
ات: باشه ناراحت نمیشم بغلم کرد و خوابیدیم
ویو ب صبح: از خواب بیدار شدم دیدم تهیونگ جلویی اینه داشت کراواتشو درست میکرد خیلی جذاب شدع بود
تهیونگ: صبح بخیر عزیزم
ات: هوم صبح بخیر پا شدم رفتم بغلش کردم
ات: میترسم دخترا شوهرمو بدزدن
تهیونگ: نگران نباش هرکی نگام کرد میکشمش(خنده)
تهیونگ سرمو بوسید و ازم خداحافظی کرد و رفت
لایک:۱۰
۱۲.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲