P:5
P:5
رسیدیم عمارت و بردمش گذاشتمش توی اتاق خودم
ات ویو: با سردرد عجیبی از خواب بیدار شدم یکم ک متوجه شدم دیدم توی اتاق دارک و مشکی بودم(باح باح دون🗿) ک یه مرد هیکلی تتو و پرسینگ داشت(بلع کوک خدمونع🗿🤝🏻)
کوک: اووو بیدار شدی لیدی
ات: خفشو منو کجا اوردی ها
کوک: تو دیگ مال منی بیب
ات: برو بابا اعتماد ب فضا من مال تو نیستم میخوام برم پیش تهیونگ
کوک: تو باید از اون مرتیکه خداحافظی کنی چون تو الان جئون اتی
ات: چییی چیکار تهیونگ کردی ها
کوک: کار خاصی نمیکنم فعلا ب وقتش میکنم
ات: برو بابا جرعت داری کاری کن
کوک: چیکار میکنی ها(عربده)
از دادش ترسیدم و ب روم نیاوردم
ات: گگگگ (اداشو در میارع)
کوک: چیکار کردی تو الان
ات: ها...هیچی
کوک: هه چرا لکنت گرفتی هوم ترسیدی کوچولو
ات: چی...نه چرا باید از تو بترسم بدون توجه ب حرفام رفت بیرون
ات: عیششش فک کرده کیع یعنی چیکار تهیونگ کرده پوففف تهیونگ میاد دنبالم اره فعلا باید صبر کنم( اره اره خیالاتی🗿) خیلی گشنم بود خواستم در اتاقو باز کنم ک قفل بود چند بار خاستم باز کنم ولی نشد
ات: هیییی اعتماد ب مریخ بیا درو باز کنننن
محکم ب در زدم
ات: گفتم در باز کنننن
ک یهو در محکم باز شد
کوک: چته خونه رو گذاشتی رو سرت(داد)
ات: گشنمه
کوک: خو بیا بخورش
ات: ای منحرف خجالتم خوب چیزیه ها
کوک: منحرف تویی من منظورم غذاس
ذهن ات: وای شت ریدم
ات: باشه رفتم دنبالش چقد گنده بود همینجوری پشت سرش راه میرفتم ک خوردم بهش
ات: ایییی
کوک: بیا بشین
رفتم نشستم
کوک: کجا؟
ات: خونه اقا شجاع
کوک: هر هر بامزه
بیا اینجا بشین
ات: چی برو بابا چقد زود پسر خاله میشه
کوک: گفتم بیا(داد)
هوففف مجبور شدم برم رو پای این اعتماد ب مریخ بشینم
بهم غذا میداد ک انگار بچم
ات: من فلج نیستما
کوک: میدونم الانم بیا اینو بخور و زیاد حرف نزن
توذهنش: عیششش گگگ فک کرده کیه
غذارو بلاخره تموم کردیم
ات: اتاقم کجاست
کوک: اون در مشکیه رفتم طبقه بالا ک همون اتاق دارو مشکی بود رفتم روی تخت دراز کشیدم که در باز شد و بله این اعتماد ب فضا اومد
ات: هویی برو بیرون
کوک: هوشش درست حرف بزن اینجا مثلا اتاق منه ها
ات: چی تو گفتی اتاق منه
کوک: منظورم اتاقمونو(پوزخند)
ات: گگگ پیراهنشو در اورد وای چ بدن خوبی داشت چیمگی ات رومو کردم اونور
ات: هی لباساتو بپوش
کوک: چیه خوشت اومد(پوزخند)
ات: هرهرهر نه بابا خوشم نمیاد لباستو بپوش
کوک: من عادت دارم شبا بدون لباس بخوابم مشکلیه
ات: اره
کوک: خو این مشکل خودته بعدشم این خونه هرکاری ک میخوام میکنم اومد روی تخت جفتم دراز کشید و بهم زل زد
ات: نگا داره؟
کوک: دید خر صفا داره( با حالت تمسخر)
ات: قورباغه چندتا پا داره(با حالت تمسخر)
کوک: ب اندازهی دستو پات
ات : ای...اصن من میرم رو کاناپه بخوابم..
لایک:۱۰
رسیدیم عمارت و بردمش گذاشتمش توی اتاق خودم
ات ویو: با سردرد عجیبی از خواب بیدار شدم یکم ک متوجه شدم دیدم توی اتاق دارک و مشکی بودم(باح باح دون🗿) ک یه مرد هیکلی تتو و پرسینگ داشت(بلع کوک خدمونع🗿🤝🏻)
کوک: اووو بیدار شدی لیدی
ات: خفشو منو کجا اوردی ها
کوک: تو دیگ مال منی بیب
ات: برو بابا اعتماد ب فضا من مال تو نیستم میخوام برم پیش تهیونگ
کوک: تو باید از اون مرتیکه خداحافظی کنی چون تو الان جئون اتی
ات: چییی چیکار تهیونگ کردی ها
کوک: کار خاصی نمیکنم فعلا ب وقتش میکنم
ات: برو بابا جرعت داری کاری کن
کوک: چیکار میکنی ها(عربده)
از دادش ترسیدم و ب روم نیاوردم
ات: گگگگ (اداشو در میارع)
کوک: چیکار کردی تو الان
ات: ها...هیچی
کوک: هه چرا لکنت گرفتی هوم ترسیدی کوچولو
ات: چی...نه چرا باید از تو بترسم بدون توجه ب حرفام رفت بیرون
ات: عیششش فک کرده کیع یعنی چیکار تهیونگ کرده پوففف تهیونگ میاد دنبالم اره فعلا باید صبر کنم( اره اره خیالاتی🗿) خیلی گشنم بود خواستم در اتاقو باز کنم ک قفل بود چند بار خاستم باز کنم ولی نشد
ات: هیییی اعتماد ب مریخ بیا درو باز کنننن
محکم ب در زدم
ات: گفتم در باز کنننن
ک یهو در محکم باز شد
کوک: چته خونه رو گذاشتی رو سرت(داد)
ات: گشنمه
کوک: خو بیا بخورش
ات: ای منحرف خجالتم خوب چیزیه ها
کوک: منحرف تویی من منظورم غذاس
ذهن ات: وای شت ریدم
ات: باشه رفتم دنبالش چقد گنده بود همینجوری پشت سرش راه میرفتم ک خوردم بهش
ات: ایییی
کوک: بیا بشین
رفتم نشستم
کوک: کجا؟
ات: خونه اقا شجاع
کوک: هر هر بامزه
بیا اینجا بشین
ات: چی برو بابا چقد زود پسر خاله میشه
کوک: گفتم بیا(داد)
هوففف مجبور شدم برم رو پای این اعتماد ب مریخ بشینم
بهم غذا میداد ک انگار بچم
ات: من فلج نیستما
کوک: میدونم الانم بیا اینو بخور و زیاد حرف نزن
توذهنش: عیششش گگگ فک کرده کیه
غذارو بلاخره تموم کردیم
ات: اتاقم کجاست
کوک: اون در مشکیه رفتم طبقه بالا ک همون اتاق دارو مشکی بود رفتم روی تخت دراز کشیدم که در باز شد و بله این اعتماد ب فضا اومد
ات: هویی برو بیرون
کوک: هوشش درست حرف بزن اینجا مثلا اتاق منه ها
ات: چی تو گفتی اتاق منه
کوک: منظورم اتاقمونو(پوزخند)
ات: گگگ پیراهنشو در اورد وای چ بدن خوبی داشت چیمگی ات رومو کردم اونور
ات: هی لباساتو بپوش
کوک: چیه خوشت اومد(پوزخند)
ات: هرهرهر نه بابا خوشم نمیاد لباستو بپوش
کوک: من عادت دارم شبا بدون لباس بخوابم مشکلیه
ات: اره
کوک: خو این مشکل خودته بعدشم این خونه هرکاری ک میخوام میکنم اومد روی تخت جفتم دراز کشید و بهم زل زد
ات: نگا داره؟
کوک: دید خر صفا داره( با حالت تمسخر)
ات: قورباغه چندتا پا داره(با حالت تمسخر)
کوک: ب اندازهی دستو پات
ات : ای...اصن من میرم رو کاناپه بخوابم..
لایک:۱۰
۱۸.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲