پارت 133 : اون دستشو روی موهام گذاشت و منو محکم بغل کرد ک
پارت 133 : اون دستشو روی موهام گذاشت و منو محکم بغل کرد که چیزیم نشه ... چرا ؟؟؟؟ میزاشتی این زندگی لعنتی به پایان میرسید .
رفتم خونه . سیوشرتشو توی کمدم گذاشتم و رفتم حموم .
شیش ماه بعد
( جانگ کوک )
بخاطر کمپانی باید خونه رو عوض میکردیم و میرفتیم یکجای دیگه .
حالم بهتر بود و میتونستم توی جمع باشم و بخندم . وی هم همینطور ...
عادت کرده بودیم .
دوماه بعد
( وی )
زخم های روی دستم ناپدید شدن .
داشتیم یک فیلم خنده دار میدیم و میخندیدیم .
( جیهوپ )
دستای جیمین مثل روز اول قوی و سفید و کوچولو بودن . هر وقت فکر میکنم دلم براشون میسوزه .
چقدر فشار بهشون وارد شد .
جونگ کوک بعد ترین شب دنیاش شب تولدش بود که نایکا اومد .
بهشون نگا کردم میخدیدن و دیگه فکر گذشته نبودن . خدارو شکر .....
( خودم )
به اتفاقایی که افتاد فکر نمیکردم و حالم خوب بود و عصبی نبودم .
قرص خوردن و گریه ها رو کنار گذاشتم و ورزش رو شروع کردم .
پنج کیلو اضافه کردم و دیگه استخونی نبودم . خوش فرم شد بدنم . بعد از سه هفته درد عجیب زیر دلم خوب شد .
آخ آزمایش ها یادم رفت .
رفتم خونه و حاضر شدم .
یک لباس سیاه ساده استین کوتاه پوشیدم با یک شلوار لی . موهام رو باز گذاشتم .
رفتم اونجا گفتم : ببخشید خانم جواب ازمایش خونم رو میخواستم گفت : آه ببخشید دیروز برق ها رفت و تمام سیستم ها و تمام آزمایش ها بهم ریخته و تا سه ماه دیگه نمیتونیم بدیم ..... لطفا سه ماه دیگه به ما زنگ بزنید .
رفتم خونه .
خسته بودم و خوابیدم .
سه سال بعد
چشمام و باز کردم . رفتم در یخچال و باز کردم هیچی ندارم .
یک لباس سفید استین بلند گشاد پوشیدم با یک شلوار لی کم رنگ . یک کاپشن سفید هم پوشیدم .
موهام و باز گذاشتم .
رفتم بیرون . هوا ابری و خیلی سرد . زمین خیس بود . دیشب کلی بارون اومده بود و گیاه ها سر سبز بودن .
داشتم میرفتم که خیلی جلو تر سمت چپ یک کوچه خیلی بزرگی بود یک دوچرخه سوار ازش اومد بیرون و پیچید سمت من .
دمش گرم که از دوچرخه استفاده میکنه .
نزدیک تر شد . داشتم فروشگاه ها رو نگا میکردم که چشمام به صورت دوچرخه سواره خورد و داشت مستقیم چشمام و نگا میکرد و رد شد .
شکه شدم .
ا ا اون ج جانگ کوک بود .
ادامه دارد ........
نویسنده : نایکا
رفتم خونه . سیوشرتشو توی کمدم گذاشتم و رفتم حموم .
شیش ماه بعد
( جانگ کوک )
بخاطر کمپانی باید خونه رو عوض میکردیم و میرفتیم یکجای دیگه .
حالم بهتر بود و میتونستم توی جمع باشم و بخندم . وی هم همینطور ...
عادت کرده بودیم .
دوماه بعد
( وی )
زخم های روی دستم ناپدید شدن .
داشتیم یک فیلم خنده دار میدیم و میخندیدیم .
( جیهوپ )
دستای جیمین مثل روز اول قوی و سفید و کوچولو بودن . هر وقت فکر میکنم دلم براشون میسوزه .
چقدر فشار بهشون وارد شد .
جونگ کوک بعد ترین شب دنیاش شب تولدش بود که نایکا اومد .
بهشون نگا کردم میخدیدن و دیگه فکر گذشته نبودن . خدارو شکر .....
( خودم )
به اتفاقایی که افتاد فکر نمیکردم و حالم خوب بود و عصبی نبودم .
قرص خوردن و گریه ها رو کنار گذاشتم و ورزش رو شروع کردم .
پنج کیلو اضافه کردم و دیگه استخونی نبودم . خوش فرم شد بدنم . بعد از سه هفته درد عجیب زیر دلم خوب شد .
آخ آزمایش ها یادم رفت .
رفتم خونه و حاضر شدم .
یک لباس سیاه ساده استین کوتاه پوشیدم با یک شلوار لی . موهام رو باز گذاشتم .
رفتم اونجا گفتم : ببخشید خانم جواب ازمایش خونم رو میخواستم گفت : آه ببخشید دیروز برق ها رفت و تمام سیستم ها و تمام آزمایش ها بهم ریخته و تا سه ماه دیگه نمیتونیم بدیم ..... لطفا سه ماه دیگه به ما زنگ بزنید .
رفتم خونه .
خسته بودم و خوابیدم .
سه سال بعد
چشمام و باز کردم . رفتم در یخچال و باز کردم هیچی ندارم .
یک لباس سفید استین بلند گشاد پوشیدم با یک شلوار لی کم رنگ . یک کاپشن سفید هم پوشیدم .
موهام و باز گذاشتم .
رفتم بیرون . هوا ابری و خیلی سرد . زمین خیس بود . دیشب کلی بارون اومده بود و گیاه ها سر سبز بودن .
داشتم میرفتم که خیلی جلو تر سمت چپ یک کوچه خیلی بزرگی بود یک دوچرخه سوار ازش اومد بیرون و پیچید سمت من .
دمش گرم که از دوچرخه استفاده میکنه .
نزدیک تر شد . داشتم فروشگاه ها رو نگا میکردم که چشمام به صورت دوچرخه سواره خورد و داشت مستقیم چشمام و نگا میکرد و رد شد .
شکه شدم .
ا ا اون ج جانگ کوک بود .
ادامه دارد ........
نویسنده : نایکا
۵۲.۹k
۰۸ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.