پارت 131 : خواستم از پیام ها بیام بیرون که یکچیزی توجه من
پارت 131 : خواستم از پیام ها بیام بیرون که یکچیزی توجه منو جلب کرد .
نایکا !!!
کنجکاو شدم و رفتم تو پیام هاشون .
جااان !!!!!!!؟..
سلام عشقم دوست دارم خیلی زیاد ..... جیمین نایکا رو دوست داره من نفهمیدم ..
بهشون نگا کردم که داشتن سر هم دیگه دعوا میکردن . جانگ کوک چرا گفت به چه دلیلی ؟؟! چرا جیهوپ از هم دیگه دور نگه اشون میداره .
گوشی جانگ کوک و برداشتم و رفتم تو پیام های نایکا و جانگ کوک .
آه .... جانگ کوکم عاشقشه .
چرا تمام این مدت نفهمیدم ... وایی خدا چرا ؟؟؟
گوشی جیمین درست کردم و دادم بهش و دعواشون تموم شد .
به جیهوپ گفتم بیاد بالکن کارش دارم .
رفتم بالکن .
نشستم روی سکو . سرم درد داشت . جیهوپ اومد و گفت : چیزی شده من : جیهوپ تو میدونستی که جونگ کوک و جیمین عاشق نایکان جیهوپ : نه نیستن من : چه دیر چه زود باید بدونم جیهوپ : آ آره عاشق نایکان .
بلند شدم و خواستم برم که گفت : واقعا نایکا هیچی در این رابطه بهت نگفته بود ؟.
اشک تو چشمام جمع شده بود و عصبی شدم و بلند گفتم : اون دختتره هیچی بهم نگفت به اندازه نخود بهم اعتماد نداشت و ..... معلوم نیست از کی باهم تو رابطه بودن که مننننن ننففهمیدم . اخرش رو خیلی بلند گفتم که اومد سمتم و بغلم کرد .
توی بغلش گریه کردم . حالم خراب شد . . از ته قلبم لرزید .
هیچ وقت اینقدر دلم خالی نبود که بلرزه . بلند شدم و رفتم تو خونه .
دوماه بعد
( جیمین )
رفتیم کمپانی .
به در تکیه داده بودم و داشتم عکس های نایکا رو نگا میکردم .
که جونگ کوک گفت : برای چیییی داری عکس های نایکا رو نگا میکنی گفتم : چون دلم میخواد .
( وی )
داشتم بطری اب هارو میزاشتم سر جاش که صدای داد میومد .
نگا کردم که جیمین و جانگ کوک مثل وحشیا سر هم داد میزدن .
سریع به سمتشون دویدم و از سمت چپ و راست جیهوپ و نامجون میومدن .
جانگ کوک و گرفتم و بردمش اون ور اعصابش خورد بود ولی سعی کردم که ارومش کنم .
دو هفته بعد
مچ جیمین رو گرفتم و بردم سمت اتاق جانگ کوک .
رفتم تو جانگ کوک که داشت کتاب میخوند .
جیمینم بردم تو اتاق و گفتم رو تخت بشینه .
رو صندلی نشستم و گفتم : خب نمیخوایین این بازی رو تموم کنید ؟؟!! ،... جونگ کوک و جیمین : نهه من : الان شما دو هفته است که هیچ حرفی نمیزنین .... جونگ کوک : نه میخوای حرف بزنم من : جانگ کوک تو بخاطر چی دعوا کردین جانگ کوک : اون حق نگا کردن نایکا رو نداره .
تا جیمین خواست چیزی بگه گفتم : جانگ کوک تو عاشق نایکایی و جیمین تو هم عاشق نایکایی درسته؟
جونگ کوک و جیمین عصبی همو نگا کردن و خواستن سمت هم بپرن که جلوشونو گرفتم و گفتم : منم عاشقشم!
جانگ کوک و جیمین نگام کردن
جونگ کوک : توام....عاشقشی ؟ من : اون داشته مارو دور نگه میداشته که دعوا نکنیم .... حالا که متوجه شدین آشتی کنین و مراقب هم دیگه باشیم .... اینم بگم ما سه تا قلبمون شکسته و باید هوای همدیگه رو داشته باشیم.
رفتم بیرون و اشتی کردن .
نایکا !!!
کنجکاو شدم و رفتم تو پیام هاشون .
جااان !!!!!!!؟..
سلام عشقم دوست دارم خیلی زیاد ..... جیمین نایکا رو دوست داره من نفهمیدم ..
بهشون نگا کردم که داشتن سر هم دیگه دعوا میکردن . جانگ کوک چرا گفت به چه دلیلی ؟؟! چرا جیهوپ از هم دیگه دور نگه اشون میداره .
گوشی جانگ کوک و برداشتم و رفتم تو پیام های نایکا و جانگ کوک .
آه .... جانگ کوکم عاشقشه .
چرا تمام این مدت نفهمیدم ... وایی خدا چرا ؟؟؟
گوشی جیمین درست کردم و دادم بهش و دعواشون تموم شد .
به جیهوپ گفتم بیاد بالکن کارش دارم .
رفتم بالکن .
نشستم روی سکو . سرم درد داشت . جیهوپ اومد و گفت : چیزی شده من : جیهوپ تو میدونستی که جونگ کوک و جیمین عاشق نایکان جیهوپ : نه نیستن من : چه دیر چه زود باید بدونم جیهوپ : آ آره عاشق نایکان .
بلند شدم و خواستم برم که گفت : واقعا نایکا هیچی در این رابطه بهت نگفته بود ؟.
اشک تو چشمام جمع شده بود و عصبی شدم و بلند گفتم : اون دختتره هیچی بهم نگفت به اندازه نخود بهم اعتماد نداشت و ..... معلوم نیست از کی باهم تو رابطه بودن که مننننن ننففهمیدم . اخرش رو خیلی بلند گفتم که اومد سمتم و بغلم کرد .
توی بغلش گریه کردم . حالم خراب شد . . از ته قلبم لرزید .
هیچ وقت اینقدر دلم خالی نبود که بلرزه . بلند شدم و رفتم تو خونه .
دوماه بعد
( جیمین )
رفتیم کمپانی .
به در تکیه داده بودم و داشتم عکس های نایکا رو نگا میکردم .
که جونگ کوک گفت : برای چیییی داری عکس های نایکا رو نگا میکنی گفتم : چون دلم میخواد .
( وی )
داشتم بطری اب هارو میزاشتم سر جاش که صدای داد میومد .
نگا کردم که جیمین و جانگ کوک مثل وحشیا سر هم داد میزدن .
سریع به سمتشون دویدم و از سمت چپ و راست جیهوپ و نامجون میومدن .
جانگ کوک و گرفتم و بردمش اون ور اعصابش خورد بود ولی سعی کردم که ارومش کنم .
دو هفته بعد
مچ جیمین رو گرفتم و بردم سمت اتاق جانگ کوک .
رفتم تو جانگ کوک که داشت کتاب میخوند .
جیمینم بردم تو اتاق و گفتم رو تخت بشینه .
رو صندلی نشستم و گفتم : خب نمیخوایین این بازی رو تموم کنید ؟؟!! ،... جونگ کوک و جیمین : نهه من : الان شما دو هفته است که هیچ حرفی نمیزنین .... جونگ کوک : نه میخوای حرف بزنم من : جانگ کوک تو بخاطر چی دعوا کردین جانگ کوک : اون حق نگا کردن نایکا رو نداره .
تا جیمین خواست چیزی بگه گفتم : جانگ کوک تو عاشق نایکایی و جیمین تو هم عاشق نایکایی درسته؟
جونگ کوک و جیمین عصبی همو نگا کردن و خواستن سمت هم بپرن که جلوشونو گرفتم و گفتم : منم عاشقشم!
جانگ کوک و جیمین نگام کردن
جونگ کوک : توام....عاشقشی ؟ من : اون داشته مارو دور نگه میداشته که دعوا نکنیم .... حالا که متوجه شدین آشتی کنین و مراقب هم دیگه باشیم .... اینم بگم ما سه تا قلبمون شکسته و باید هوای همدیگه رو داشته باشیم.
رفتم بیرون و اشتی کردن .
۱۹۲.۰k
۰۸ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.