امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
فصل 2) p⁶¹
......من کیم تهیونگم کسی هستم که دیشب باهاش تصادف کردی
ا،ت از شنیدن این اسم به قدر تعجب کرد که قدرت تکمل اش رو از دست داده بود یه فردی با همون اسم و مهم تر از همه شباهت چشماش
اما میدونست
که این امکان نداره و تششعات اسمی توی کره زیاده ولی بازم همینطور بهش خیره بود و این صورت اخمو که از صد کیلومتر متری هم معلوم به که چقدر بد اخلاق نمیتونست اون باشه ولی
نه هیچ حرکتی میکرد نه حتا یه کلمه حرف میزد که تهیونگ اخم بین آبرو هاش غلیظتر شد و با کلافگی دستی توی موهای طلایی و بلندش گشید و گفت
تهیونگ : انگار فقد پات پیچ نخورد مغزت هم تکون خورده یا لالی شدی چرا حرف نمیزنی
بعد از مکث کوتاهی ا،ت افکار مزخرف اش رو پس زد و سرش رو پایین انداخت و گفت
ا،ت : شما..منو آوردین اينجا.....
تهیونگ همینطور که اخم بین آبرو هاش نشست بود پاش روی اون یکی پاش انداخت و دستاش روی پاهاش گذاشت
[اسلاید ۲ تهیونگ ]
تهیونگ : شماره خانواده یا کسی که بتونه بیاد دنبالت رو بده تا باهاش تماس بگیرم
ا،ت زود سرش رو بلند کرد و روبه تهیونگ کرد
ا،ت : من کسی رو ندارم
تهیونگ که توی همون حالت نشست بود نفس عمیقی کشید
تهیونگ : نمیخواهی بگی پس مجبورم به پلیس خبر بدم
تهیونگ از روی صندلی بلند شد و به سمته در رفت
ا،ت سرش رو پایین انداخت و ملافه تخت رو با دستش چنگ زد نمیتونست به آدمی که نمیشناسه بگه برادرش اونو از خونه بیرون کرده
پس قبل از اینکه تهیونگ از اتاق خارج بشه فکری به ذهنش رسید و زود سرش رو بلند کرد
ا،ت : من از خونه فرار کردم اگه بفهمن کجام جون بچم به خطر میوفته
تهیونگ دستش رو از دستگیری در برداشت و به سمتش برگشت و دستاش توی جیب شلوار برد
تهیونگ : جایی برای رفتن داری
ا،ت نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به زمين دوخت تهیونگ که توجه شرایط اش شد گفت
تهیونگ : پس جایی رو نداری میتونی تا وقتی خوبی میشی همینجا بمونی
ا،ت نگاه متعجب اش رو به تهیونگ داد
ا،ت : نه نمیتونم مزاحم شما بشم من حتا شما رو نمیشناسم
تهیونگ پوزخندی زد و دستی توی موهای طلایی اش کشید
تهیونگ : من ترو نمیشناسم حتا اسمتم نمیدونم ولی دارم میگم میتونی توی خونه من بمونی فقد چون من باعث این حالت شدم هدقل تا وقتی که پات خوب میشه
تهیونگ بدون حرفه دیگه سمته در رفت ولی با حرف ا،ت ایستاد
ا،ت : ا،ت....
تهیونگ صورتش رو به سمته ا،ت چرخوند
تهیونگ : چی گفتی....
ا،ت : گفتم اسمم جانگ ا،ت
تهیونگ که انگار کمی متعجب بود بدون حرفه دیگه از اتاق خارج شد........
فصل 2) p⁶¹
......من کیم تهیونگم کسی هستم که دیشب باهاش تصادف کردی
ا،ت از شنیدن این اسم به قدر تعجب کرد که قدرت تکمل اش رو از دست داده بود یه فردی با همون اسم و مهم تر از همه شباهت چشماش
اما میدونست
که این امکان نداره و تششعات اسمی توی کره زیاده ولی بازم همینطور بهش خیره بود و این صورت اخمو که از صد کیلومتر متری هم معلوم به که چقدر بد اخلاق نمیتونست اون باشه ولی
نه هیچ حرکتی میکرد نه حتا یه کلمه حرف میزد که تهیونگ اخم بین آبرو هاش غلیظتر شد و با کلافگی دستی توی موهای طلایی و بلندش گشید و گفت
تهیونگ : انگار فقد پات پیچ نخورد مغزت هم تکون خورده یا لالی شدی چرا حرف نمیزنی
بعد از مکث کوتاهی ا،ت افکار مزخرف اش رو پس زد و سرش رو پایین انداخت و گفت
ا،ت : شما..منو آوردین اينجا.....
تهیونگ همینطور که اخم بین آبرو هاش نشست بود پاش روی اون یکی پاش انداخت و دستاش روی پاهاش گذاشت
[اسلاید ۲ تهیونگ ]
تهیونگ : شماره خانواده یا کسی که بتونه بیاد دنبالت رو بده تا باهاش تماس بگیرم
ا،ت زود سرش رو بلند کرد و روبه تهیونگ کرد
ا،ت : من کسی رو ندارم
تهیونگ که توی همون حالت نشست بود نفس عمیقی کشید
تهیونگ : نمیخواهی بگی پس مجبورم به پلیس خبر بدم
تهیونگ از روی صندلی بلند شد و به سمته در رفت
ا،ت سرش رو پایین انداخت و ملافه تخت رو با دستش چنگ زد نمیتونست به آدمی که نمیشناسه بگه برادرش اونو از خونه بیرون کرده
پس قبل از اینکه تهیونگ از اتاق خارج بشه فکری به ذهنش رسید و زود سرش رو بلند کرد
ا،ت : من از خونه فرار کردم اگه بفهمن کجام جون بچم به خطر میوفته
تهیونگ دستش رو از دستگیری در برداشت و به سمتش برگشت و دستاش توی جیب شلوار برد
تهیونگ : جایی برای رفتن داری
ا،ت نگاهش رو از تهیونگ گرفت و به زمين دوخت تهیونگ که توجه شرایط اش شد گفت
تهیونگ : پس جایی رو نداری میتونی تا وقتی خوبی میشی همینجا بمونی
ا،ت نگاه متعجب اش رو به تهیونگ داد
ا،ت : نه نمیتونم مزاحم شما بشم من حتا شما رو نمیشناسم
تهیونگ پوزخندی زد و دستی توی موهای طلایی اش کشید
تهیونگ : من ترو نمیشناسم حتا اسمتم نمیدونم ولی دارم میگم میتونی توی خونه من بمونی فقد چون من باعث این حالت شدم هدقل تا وقتی که پات خوب میشه
تهیونگ بدون حرفه دیگه سمته در رفت ولی با حرف ا،ت ایستاد
ا،ت : ا،ت....
تهیونگ صورتش رو به سمته ا،ت چرخوند
تهیونگ : چی گفتی....
ا،ت : گفتم اسمم جانگ ا،ت
تهیونگ که انگار کمی متعجب بود بدون حرفه دیگه از اتاق خارج شد........
- ۱۳.۸k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط