امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
فصل 2) p⁶³
[ سئول کره جنوبی ]
از ماشین اش پیاده شد و به سمته در بیمارستان قدم برداشت که پسر جوان با ظاهری آراسته به سمتش اومد و تعظيم کوتاهی کرد اما تهیونگ بدون این وایسته به راهش ادامه داد و وارد بیمارستان شد
پسر جوان با تهیونگ هم قدم شد و همزمان شروع به حرف زدن کرد
مین گی : سلام قربان من لی مین گی هستم دستیار شما
تهیونگ لحظه ایستاد و به سمته مین گی برگشت
تهیونگ : پس که تو درستیار من هستی خیلی مشتاق بودم آدم بی مسئولیتی که دیروز نیومد دنبالم فرودگاه رو ببینیم
مین گی که از رفتار تهیونگ تعجب کرده بدون هيچ حرفی ایستاد بود که تهیونگ ادامه داد
تهیونگ : آخرت بارت باشه که اشتباه میکنی دفعه بعد بخشش درکار نیست
تهیونگ هر جمله اش رو انقدر محکم میگفت که مین گی از ترس اش هیچ حرفی نزد
تهیونگ : انگار فقد بی مسئولیت نیستی لال ام شدی اتاق جلسه کجاست
مین گی : از این طرف همه اعضای هیئت مدیره منتظر شما هستم
و درضمن اونا اطلاعی ندارن که شما قراره بجای رئیس هونگ توی جلسه شرکت کنيد
تهیونگ پوزخندی گوشه لبش نقش بسته
تهیونگ : چه بهتر
و بدون حرفه دیگه با راهنمایی مین گی به سمته اتاق جلسه قدم برداشت با وارد شدن تهیونگ به اتاق جلسه همه بلند شدن و با احترام تعظيم کوتاهی کرد اما وقتی سرشون رو بلند کردن
انگار از دیدن تهیونگ تعجب کرده بودن تهیونگ به سمته صندلی اش رفت و روش نشست و پاش روی اون یکی پاش انداخت و به صندلی اش تکیه داد
تهیونگ : چرا نمی شینید نکنه صندلیا تون میخ داره
بعد از حرف تهیونگ همه اعضای هیئت مدیره که منتظر مرد مسنی بودن که برای جلسه حاضر بشه روی نشستن تهیونگ بدون هیچ تعقیری توی حالت اش با لحن جدی تری گفت
تهیونگ : میدونم از دیدنم تعجب کردین اما بايد به دیدنم عادت کنيد چون از این به بعد من به نمایندگی از پدرم توی این بیمارستان هستم
بعد هر اتمام حرفای تهیونگ به وضوح میتونست پج پچ های اعضای هیئت مدیره رو که با اومدنش مخالف بودن رو بشنوه ولی این چیزی نبود که تهیونگ بخاطرش ناراحت بشه
برعکس خوشحالم بود چون فکر میکردم کار کردنش اينجا خیلی قرار باحال پیش بره .....
بدوند که حالم خیلی خوب نیست و معلوم نیست پارت بعدی رو کیه بزارم پس با لایک و کامنت هاتون بهم انگيزه بدین
شب خوش
فصل 2) p⁶³
[ سئول کره جنوبی ]
از ماشین اش پیاده شد و به سمته در بیمارستان قدم برداشت که پسر جوان با ظاهری آراسته به سمتش اومد و تعظيم کوتاهی کرد اما تهیونگ بدون این وایسته به راهش ادامه داد و وارد بیمارستان شد
پسر جوان با تهیونگ هم قدم شد و همزمان شروع به حرف زدن کرد
مین گی : سلام قربان من لی مین گی هستم دستیار شما
تهیونگ لحظه ایستاد و به سمته مین گی برگشت
تهیونگ : پس که تو درستیار من هستی خیلی مشتاق بودم آدم بی مسئولیتی که دیروز نیومد دنبالم فرودگاه رو ببینیم
مین گی که از رفتار تهیونگ تعجب کرده بدون هيچ حرفی ایستاد بود که تهیونگ ادامه داد
تهیونگ : آخرت بارت باشه که اشتباه میکنی دفعه بعد بخشش درکار نیست
تهیونگ هر جمله اش رو انقدر محکم میگفت که مین گی از ترس اش هیچ حرفی نزد
تهیونگ : انگار فقد بی مسئولیت نیستی لال ام شدی اتاق جلسه کجاست
مین گی : از این طرف همه اعضای هیئت مدیره منتظر شما هستم
و درضمن اونا اطلاعی ندارن که شما قراره بجای رئیس هونگ توی جلسه شرکت کنيد
تهیونگ پوزخندی گوشه لبش نقش بسته
تهیونگ : چه بهتر
و بدون حرفه دیگه با راهنمایی مین گی به سمته اتاق جلسه قدم برداشت با وارد شدن تهیونگ به اتاق جلسه همه بلند شدن و با احترام تعظيم کوتاهی کرد اما وقتی سرشون رو بلند کردن
انگار از دیدن تهیونگ تعجب کرده بودن تهیونگ به سمته صندلی اش رفت و روش نشست و پاش روی اون یکی پاش انداخت و به صندلی اش تکیه داد
تهیونگ : چرا نمی شینید نکنه صندلیا تون میخ داره
بعد از حرف تهیونگ همه اعضای هیئت مدیره که منتظر مرد مسنی بودن که برای جلسه حاضر بشه روی نشستن تهیونگ بدون هیچ تعقیری توی حالت اش با لحن جدی تری گفت
تهیونگ : میدونم از دیدنم تعجب کردین اما بايد به دیدنم عادت کنيد چون از این به بعد من به نمایندگی از پدرم توی این بیمارستان هستم
بعد هر اتمام حرفای تهیونگ به وضوح میتونست پج پچ های اعضای هیئت مدیره رو که با اومدنش مخالف بودن رو بشنوه ولی این چیزی نبود که تهیونگ بخاطرش ناراحت بشه
برعکس خوشحالم بود چون فکر میکردم کار کردنش اينجا خیلی قرار باحال پیش بره .....
بدوند که حالم خیلی خوب نیست و معلوم نیست پارت بعدی رو کیه بزارم پس با لایک و کامنت هاتون بهم انگيزه بدین
شب خوش
- ۱۲.۵k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط