part4
part4
تهیونگ: هیی صبر کنید
سومین: تهیونگ
تهیونگ: الکی ذوق نکن الان فهمیدم چرا دیر میاید کلاس
مایکل: یعنی چی؟
تهیونگ: فک میکنید من واقعا عاشق شمام یا بادیگاردم هستین؟
سومین: سوءتفاهم شده
تهیونگ: نه نشده خودتون خوب میدونید من نماینده کلاسم میتونم اخراجتون کنم پس کاری نکنید اخراجتون کنم
سووان: ببخشید
تهیونگ: به کسی اسیب نزنید
اینو گفتمو رفتم
چند ساعت بعد
داشتم از مدرسه برمیگشتم
تهیونگ: ا/ت صبر کن
ا/ت: نمیخوام
تهیونگ: ناراحتی؟ من که عذرخواهی کردم ببخشید نباید میزاشتم این اتفاق بیفته
ا/ت: فک کردی من گذاشتم اونا با من کاری کنن
تهیونگ: میدونم بخاطر همین میگم
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: خوشحالم
تهیونگ: که چی؟
ا/ت: تو این مدرسه اگه بفهمن که ما باهم زندگی میکنیم قطعا به من حسودی میکنن بخاطر همین خوشحالم
تهیونگ:صبح میگفتی که شاید اینروزا خانوادم بیان دنبالم
ا/ت: حالا یه چیزی گفتم
تهیونگ: بریم خونه؟
ا/ت: اره مامان زنگ زد گفت بیاین شب میخوان برن بیرون
تهیونگ: باشه بریم
رفتیم خونه
ا/ت: مامان ما برگشتیم
شب
م: ا/ت
ا/ت: بله مامان
م: منو بابات میخوایم بریم بیرون شما میاید؟
ا/ت:نمیدونم تهیونگ بریم
تهیونگ: من درس دارم نمیتونم بیام
ا/ت: پس مامان منم میمونم
م: باشه ما رفتیم
ا/ت: خوشبگذره خدافظ
نیم ساعت بعد
ا/ت: خرخون کلاس خسته نشدی اینقدر خوندی
تهیونگ: نه
ا/ت: پس چرا من هرچی میخونم یاد نمیگیرم؟
تهیونگ: مشکل از مغزته من یاد میگیرم
ا/ت: مگه مغز من چشه؟
تهیونگ:هیچی غلط کردم وقتی درس نمیخونی چرا با خاله و عمو نرفتی؟
ا/ت: حوصله نداشتم و اینکه میخواستم ببینم دوست دخترتو نمیاری خونه؟
تهیونگ: فدات شم خوابت نمیاد برو بخواب
ا/ت: نه خوابم نمیاد و اینکه دوس دختر داری؟
تهیونگ: نه
ا/ت: تعجبی نیست اخه کی باتو قرار میزاره
تهیونگ: فعلا که کراش مدرسه هستم
#فیک
#سناریو
تهیونگ: هیی صبر کنید
سومین: تهیونگ
تهیونگ: الکی ذوق نکن الان فهمیدم چرا دیر میاید کلاس
مایکل: یعنی چی؟
تهیونگ: فک میکنید من واقعا عاشق شمام یا بادیگاردم هستین؟
سومین: سوءتفاهم شده
تهیونگ: نه نشده خودتون خوب میدونید من نماینده کلاسم میتونم اخراجتون کنم پس کاری نکنید اخراجتون کنم
سووان: ببخشید
تهیونگ: به کسی اسیب نزنید
اینو گفتمو رفتم
چند ساعت بعد
داشتم از مدرسه برمیگشتم
تهیونگ: ا/ت صبر کن
ا/ت: نمیخوام
تهیونگ: ناراحتی؟ من که عذرخواهی کردم ببخشید نباید میزاشتم این اتفاق بیفته
ا/ت: فک کردی من گذاشتم اونا با من کاری کنن
تهیونگ: میدونم بخاطر همین میگم
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: خوشحالم
تهیونگ: که چی؟
ا/ت: تو این مدرسه اگه بفهمن که ما باهم زندگی میکنیم قطعا به من حسودی میکنن بخاطر همین خوشحالم
تهیونگ:صبح میگفتی که شاید اینروزا خانوادم بیان دنبالم
ا/ت: حالا یه چیزی گفتم
تهیونگ: بریم خونه؟
ا/ت: اره مامان زنگ زد گفت بیاین شب میخوان برن بیرون
تهیونگ: باشه بریم
رفتیم خونه
ا/ت: مامان ما برگشتیم
شب
م: ا/ت
ا/ت: بله مامان
م: منو بابات میخوایم بریم بیرون شما میاید؟
ا/ت:نمیدونم تهیونگ بریم
تهیونگ: من درس دارم نمیتونم بیام
ا/ت: پس مامان منم میمونم
م: باشه ما رفتیم
ا/ت: خوشبگذره خدافظ
نیم ساعت بعد
ا/ت: خرخون کلاس خسته نشدی اینقدر خوندی
تهیونگ: نه
ا/ت: پس چرا من هرچی میخونم یاد نمیگیرم؟
تهیونگ: مشکل از مغزته من یاد میگیرم
ا/ت: مگه مغز من چشه؟
تهیونگ:هیچی غلط کردم وقتی درس نمیخونی چرا با خاله و عمو نرفتی؟
ا/ت: حوصله نداشتم و اینکه میخواستم ببینم دوست دخترتو نمیاری خونه؟
تهیونگ: فدات شم خوابت نمیاد برو بخواب
ا/ت: نه خوابم نمیاد و اینکه دوس دختر داری؟
تهیونگ: نه
ا/ت: تعجبی نیست اخه کی باتو قرار میزاره
تهیونگ: فعلا که کراش مدرسه هستم
#فیک
#سناریو
۲۶.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.