part5
part5
ا/ت: تهیونگ یه چیزی بگم
تهیونگ: اگه حرف اخرته بگو؟
ا/ت: یکی از دوستام هست خیلی از تو خوشش اومده میخواد باهات قرار بزاره باهاش میری سرقرار
تهیونگ: نه
ا/ت: چرا؟
تهیونگ: چرا برم؟
ا/ت: خب دوست منه باهم اشنا میشید دختر بدی نیست
تهیونگ: میبینی که درس دارم
ا/ت: ادم زرنگ هم درسشو میخونه هم به قرارش میرسه
تهیونگ: بهت میگم علاقه ای ندارم
ا/ت: یک ساعت بیشتر نیست من بهش قول دادم
تهیونگ: باشه باهاش میرم سرقرار
ا/ت: واقعا؟
تهیونگ: اره
ا/ت: مرسی خب من برم بخوابم
تهیونگ: شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
فردا
ا/ت: کدوم لباستو میخوای بپوشی؟
تهیونگ: اینو
ا/ت: نه اینو بپوش
تهیونگ: این بهتره
ا/ت: بهت میگم اینو بپوش
تهیونگ: ا/ت ببین فقط بخاطر تو دارم میرم سراین قرار پس بزار خودم هرکاری دوس داشتم کنم
ا/ت: باشه مشکل منم که دارم دنباله دوست دختر برای تو میگردم ولی تو خیلی قدر نشناسی
تهیونگ: باشه بابا شوخی کردم
ا/ت: نه نمیخواد بری
تهیونگ: میرم شوخی کردم ناراحت نشو
ا/ت: باشه
تهیونگ: صبر کن نرو
ا/ت: گفتم که ناراحت نیستم
تهیونگ: برای این نمیگم تو چی؟
ا/ت: من چی؟
تهیونگ: دوس پسر داری؟
ا/ت: نه ندارم ولی خیلی دلم میخواد
تهیونگ: چی دلت میخواد؟
ا/ت: دوست پسر
تهیونگ: 😂
ا/ت: نخند کسی نیست من انتخابش کنم
تهیونگ: کسی نیست انتخابش کنی یا کسی نیست انتخابت کنه
ا/ت: اِ تهیونگاااا
دو ساعت بعد
ا/ت: برگشتی؟
تهیونگ: نمیبینی؟
ا/ت: بیا بشین بگو چطور بود؟
تهیونگ: بد نبود
ا/ت: یعنی بازم میرین سرقرار
تهیونگ: شاید چون بهش گفتم باید سه تا قرار اشنایی بزاریم تا خوب همو بشناسیم
ا/ت: پس خوشت اومده؟
تهیونگ: زیادی نه
ا/ت: کم کم خوشت میاد
تهیونگ: نمیدونم
ا/ت: مامان
م: بله
ا/ت: چیکار میکنی؟
م: دارم شام درست میکنم درستو خوندی
ا/ت: اره
تهیونگ: واقعا خوندی؟
ا/ت: اره
تهیونگ: عمو جان کجا؟
پ: برم یه دوشی بگیرم
#فیک
#سناریو
ا/ت: تهیونگ یه چیزی بگم
تهیونگ: اگه حرف اخرته بگو؟
ا/ت: یکی از دوستام هست خیلی از تو خوشش اومده میخواد باهات قرار بزاره باهاش میری سرقرار
تهیونگ: نه
ا/ت: چرا؟
تهیونگ: چرا برم؟
ا/ت: خب دوست منه باهم اشنا میشید دختر بدی نیست
تهیونگ: میبینی که درس دارم
ا/ت: ادم زرنگ هم درسشو میخونه هم به قرارش میرسه
تهیونگ: بهت میگم علاقه ای ندارم
ا/ت: یک ساعت بیشتر نیست من بهش قول دادم
تهیونگ: باشه باهاش میرم سرقرار
ا/ت: واقعا؟
تهیونگ: اره
ا/ت: مرسی خب من برم بخوابم
تهیونگ: شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
فردا
ا/ت: کدوم لباستو میخوای بپوشی؟
تهیونگ: اینو
ا/ت: نه اینو بپوش
تهیونگ: این بهتره
ا/ت: بهت میگم اینو بپوش
تهیونگ: ا/ت ببین فقط بخاطر تو دارم میرم سراین قرار پس بزار خودم هرکاری دوس داشتم کنم
ا/ت: باشه مشکل منم که دارم دنباله دوست دختر برای تو میگردم ولی تو خیلی قدر نشناسی
تهیونگ: باشه بابا شوخی کردم
ا/ت: نه نمیخواد بری
تهیونگ: میرم شوخی کردم ناراحت نشو
ا/ت: باشه
تهیونگ: صبر کن نرو
ا/ت: گفتم که ناراحت نیستم
تهیونگ: برای این نمیگم تو چی؟
ا/ت: من چی؟
تهیونگ: دوس پسر داری؟
ا/ت: نه ندارم ولی خیلی دلم میخواد
تهیونگ: چی دلت میخواد؟
ا/ت: دوست پسر
تهیونگ: 😂
ا/ت: نخند کسی نیست من انتخابش کنم
تهیونگ: کسی نیست انتخابش کنی یا کسی نیست انتخابت کنه
ا/ت: اِ تهیونگاااا
دو ساعت بعد
ا/ت: برگشتی؟
تهیونگ: نمیبینی؟
ا/ت: بیا بشین بگو چطور بود؟
تهیونگ: بد نبود
ا/ت: یعنی بازم میرین سرقرار
تهیونگ: شاید چون بهش گفتم باید سه تا قرار اشنایی بزاریم تا خوب همو بشناسیم
ا/ت: پس خوشت اومده؟
تهیونگ: زیادی نه
ا/ت: کم کم خوشت میاد
تهیونگ: نمیدونم
ا/ت: مامان
م: بله
ا/ت: چیکار میکنی؟
م: دارم شام درست میکنم درستو خوندی
ا/ت: اره
تهیونگ: واقعا خوندی؟
ا/ت: اره
تهیونگ: عمو جان کجا؟
پ: برم یه دوشی بگیرم
#فیک
#سناریو
۴۰.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.