عشق تلخ
عشق تلخ
part 26
#رضا
خیلی خوابیده بودیم((معمولا پیش مهراب ساعت ۲،۳ بعد از ظهر بیدار میشدیم)) نیم نگاهی با چشای تارم به ساعت کردم
ساعت ۲ و نیم بعد از ظهر بود
دستمو محکم ب سرم زدم و داد زدم:مهراببب...مهراب پدس..گ تو قرار داشتی با پانیذ
مهراب منگ به سوالم جواب داد:پانیذ کیه...بگیر بخواب.توهم زدی
یه مشت محکم به بازوش زدم گفتم اس.کل پانیذ کیه تازهههه؟؟ تو عجب خریییی
تاسف داره با تو رفیق باشم واقا((خنده))
سریع از جاش بلند شد داد زد:پانیذذذذ
بش گفتم:داداشش... یاواشش تر.... همسایه ها فکر بد میکنن
با حالت تعجب خنده کرد و سریع رف دوش بگیره (ساعت ۳ و نیم قرار داشتیم و خیلی دیر میشد))منم سریع رفتم یه بلوز طوسی با یه شلوار کارگو سیاه پوشیدم.کفش نیو بالانسمم از تو حیاط پوشیدم و رفتم سمت ماشین(( به مهراب گفتم زودتر آماده شه که دیر نشه یه وقت)) توراه یه صبحانم بخوریم زشته
مهراب بعد نیم ساعت سریع از خونه زد بیرون و نشست تو ماشین
سر راه یه صبحانه ای زدیم و سرحال رفتیم سر قرار
پانیذ نمیدونست قرارمون میخوا چی باشه((فکر میکرد راجع به دنیاعه))
کار احمقانه ای بود ولی عاشقی...
#پانیذ
مهراب دیشب بهم زنگ زد گف ک امروز ساعت ۳ و نیم تو کافه رضا قرار داشته باشیم
هر چی بود راجع به دنیا بود
چون اون با رضا بود
مهراب یه پسر مغرور ولی مهربون بود تو همون قرار هایی ک بخاطر دنیا داشتیم اخلاقش دستم اومده بود اوکی بودم باهاش و دوست داشتم باهاش حرف بزنم
از قبل دوش گرفته بودم موهامو با بابلیس فر کردم و یه آرایش خیلی خیلی ملایم کردم((زیاد به ارایش علاقه نداشتم)) یه مانتوی کوتاه کتان سفید با یه شلوار کارگو سیاه پوشیدم مینی اسکارفم سرم کردم ..
وضعیتم زیاد رست نبود و داغون بودم((نمیدونستم سره دنیا چه بلایی اومده یکم امید داشتم که این قرار به خاطر دنیا باشه
میخواستم اسنپ بگیرم که یهو دیدم روی صفحه نمایش یه شماره ناشناس اومده
جواب دادم
با شنیدن این صدا کپ کردمممم...
ادامه دارد....
هاهاها
تو خماری بمونین حالا
امشب اگه وقت کردم یه مارت دیگه میدم زیاد تو خماری نمونین.پارت امشبمون قراره رمانو به کل تغییر بده
دوستون دارمممم
part 26
#رضا
خیلی خوابیده بودیم((معمولا پیش مهراب ساعت ۲،۳ بعد از ظهر بیدار میشدیم)) نیم نگاهی با چشای تارم به ساعت کردم
ساعت ۲ و نیم بعد از ظهر بود
دستمو محکم ب سرم زدم و داد زدم:مهراببب...مهراب پدس..گ تو قرار داشتی با پانیذ
مهراب منگ به سوالم جواب داد:پانیذ کیه...بگیر بخواب.توهم زدی
یه مشت محکم به بازوش زدم گفتم اس.کل پانیذ کیه تازهههه؟؟ تو عجب خریییی
تاسف داره با تو رفیق باشم واقا((خنده))
سریع از جاش بلند شد داد زد:پانیذذذذ
بش گفتم:داداشش... یاواشش تر.... همسایه ها فکر بد میکنن
با حالت تعجب خنده کرد و سریع رف دوش بگیره (ساعت ۳ و نیم قرار داشتیم و خیلی دیر میشد))منم سریع رفتم یه بلوز طوسی با یه شلوار کارگو سیاه پوشیدم.کفش نیو بالانسمم از تو حیاط پوشیدم و رفتم سمت ماشین(( به مهراب گفتم زودتر آماده شه که دیر نشه یه وقت)) توراه یه صبحانم بخوریم زشته
مهراب بعد نیم ساعت سریع از خونه زد بیرون و نشست تو ماشین
سر راه یه صبحانه ای زدیم و سرحال رفتیم سر قرار
پانیذ نمیدونست قرارمون میخوا چی باشه((فکر میکرد راجع به دنیاعه))
کار احمقانه ای بود ولی عاشقی...
#پانیذ
مهراب دیشب بهم زنگ زد گف ک امروز ساعت ۳ و نیم تو کافه رضا قرار داشته باشیم
هر چی بود راجع به دنیا بود
چون اون با رضا بود
مهراب یه پسر مغرور ولی مهربون بود تو همون قرار هایی ک بخاطر دنیا داشتیم اخلاقش دستم اومده بود اوکی بودم باهاش و دوست داشتم باهاش حرف بزنم
از قبل دوش گرفته بودم موهامو با بابلیس فر کردم و یه آرایش خیلی خیلی ملایم کردم((زیاد به ارایش علاقه نداشتم)) یه مانتوی کوتاه کتان سفید با یه شلوار کارگو سیاه پوشیدم مینی اسکارفم سرم کردم ..
وضعیتم زیاد رست نبود و داغون بودم((نمیدونستم سره دنیا چه بلایی اومده یکم امید داشتم که این قرار به خاطر دنیا باشه
میخواستم اسنپ بگیرم که یهو دیدم روی صفحه نمایش یه شماره ناشناس اومده
جواب دادم
با شنیدن این صدا کپ کردمممم...
ادامه دارد....
هاهاها
تو خماری بمونین حالا
امشب اگه وقت کردم یه مارت دیگه میدم زیاد تو خماری نمونین.پارت امشبمون قراره رمانو به کل تغییر بده
دوستون دارمممم
۱۶.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.