part 28
part 28
عشق تلخ
#رضا
رسیدیم کافه.این بار برعکس قرار منو دنیا بود.ما بودیم و پانیذ نبود.استرس مهراب درک میکردم و از چشاش معلوم بود.
_داداش استرس نداشته باش.همه چی اوکی میشه
+رضا..... تو که لالایی بلدی.چرا خوابت نمیبره.
_خنده ای کردم و رو صندلی منتظر پانیذ نشستیم
#پانیذ
دست و پام میلرزید... رنگ پریده بود و مث گچ بود.حس کردم قندم افتاده بود.یه شکلات از تو کیفم در آوردم و گذاشتم دهنم.به راننده اسنپ گفتم سریعتر بره چون دیرم شده بود
حس خوبی از راننده اسنپه نگرفته بودم.بد بد نگاه میکرد و سعی میکردم بهش زیاد توجه نکنم
به کافه رسیده بودم داشتم در ماشینو میبستم که یهو گف شماره رو لطف نمیکنی خوشگله؟؟
نمیخوای ببرمت بیمارستان؟؟
خودتی یا یچیزیت هس
حالم اصن خوب نبود سرم گیج میرفت فقط تونستم بهش اخم کنم و درو محکم ببندم
رفتم وارد کافه شدم رضا و مهرابو دیدم رفتم پیششون
_سلام بچه ها
رضا و مهراب:سلام چطوری ت
مهراب: چیزی شده.چرا قیافت اینجوریه.دنگت پریده ها.میخوای ببریمت بیمارستان؟؟
_نه من اوکیم.کاری داشتین باهام؟؟راجع به دنیاعه؟؟
+راستش میخواستم یه چیزی بت بگم که واقعا نیاز داشتم بت بگم و خالی کنم خودمو
رضا به بهونه سفارش رف
_چی؟؟
+من....من...ازت خوشم اومده.تو با همه فرق میکنی.حس من با تو یه جور دیگس.
_تا این گفت کپ کردم.به دور و برم نگاه کردم تپش قلبم بالاتر رف نمیدونستم اونم این حسو بهم داره ولی حالم اوکی نبود گفتم:تو این موقعیت.نمیبینی حال و روزمو. نمیبینی الان داغونم.رفیقم معلوم نیس کجاعه
کیفمو جمع کردم که برم.بلند شدم که برم یهو نتونستم رو پام وایسم و نفهمیدم چی شد یهو که افتادم و سیاهی مطلق......
#دنیا
کشون کشون خودمو بردم سمت یه جا که تکیه بدم بهش..
دهنم پر خون بود.خون چیکه چیکه از دهنم میومد بیرون و تقریبا همه جای خونه خونی بود
فقط به خاطر اون دختر معصوم گریه میکردم.اون به خاطر من مرد.اونجا یه دستشویی داشت.نمیتونستم رو پام وایستم.اما به زور خودمو رو طاقچه اتاقه سوار کردم و کشون کشون سمت دستشویی رفتم.یه مشت لباس قدیمی و کهنه ریخته بود تو اتاق .ولی بهتر ازین لباس خونی بود .رفتن اونجا لباسمو عوض کردم .زه بلوز مشکی که همه جاش پاره بود با یه شلوار جین مشکی. خودمو تو آینه نگاه کردم انگار اون که تو اینه بود دنیا نبود.صورتم زخمی.زیر چشام گود افتاده.رنگ پوستم مث گچ شده بود. یه ابی به صورتم زدم
که یهو در باز شد
یکی از اون غول پیکرا وارد شد من از دستشویی اومدم بیرون
یهو اونو دیدم گفتم
_یه در میزدی میومدی بد نبود ((گرفته))
+کار دارم باهات امشب
_یواش یواش اومد سمتم
+با جیغ بهش گفتم نیا سمتمممم.نیاااااااا
_دیه دیر شده خاله ریزه
ادامه دارد....
یوهاهاها
بقیه پارتو چطوری کنم ؟؟؟
عشق تلخ
#رضا
رسیدیم کافه.این بار برعکس قرار منو دنیا بود.ما بودیم و پانیذ نبود.استرس مهراب درک میکردم و از چشاش معلوم بود.
_داداش استرس نداشته باش.همه چی اوکی میشه
+رضا..... تو که لالایی بلدی.چرا خوابت نمیبره.
_خنده ای کردم و رو صندلی منتظر پانیذ نشستیم
#پانیذ
دست و پام میلرزید... رنگ پریده بود و مث گچ بود.حس کردم قندم افتاده بود.یه شکلات از تو کیفم در آوردم و گذاشتم دهنم.به راننده اسنپ گفتم سریعتر بره چون دیرم شده بود
حس خوبی از راننده اسنپه نگرفته بودم.بد بد نگاه میکرد و سعی میکردم بهش زیاد توجه نکنم
به کافه رسیده بودم داشتم در ماشینو میبستم که یهو گف شماره رو لطف نمیکنی خوشگله؟؟
نمیخوای ببرمت بیمارستان؟؟
خودتی یا یچیزیت هس
حالم اصن خوب نبود سرم گیج میرفت فقط تونستم بهش اخم کنم و درو محکم ببندم
رفتم وارد کافه شدم رضا و مهرابو دیدم رفتم پیششون
_سلام بچه ها
رضا و مهراب:سلام چطوری ت
مهراب: چیزی شده.چرا قیافت اینجوریه.دنگت پریده ها.میخوای ببریمت بیمارستان؟؟
_نه من اوکیم.کاری داشتین باهام؟؟راجع به دنیاعه؟؟
+راستش میخواستم یه چیزی بت بگم که واقعا نیاز داشتم بت بگم و خالی کنم خودمو
رضا به بهونه سفارش رف
_چی؟؟
+من....من...ازت خوشم اومده.تو با همه فرق میکنی.حس من با تو یه جور دیگس.
_تا این گفت کپ کردم.به دور و برم نگاه کردم تپش قلبم بالاتر رف نمیدونستم اونم این حسو بهم داره ولی حالم اوکی نبود گفتم:تو این موقعیت.نمیبینی حال و روزمو. نمیبینی الان داغونم.رفیقم معلوم نیس کجاعه
کیفمو جمع کردم که برم.بلند شدم که برم یهو نتونستم رو پام وایسم و نفهمیدم چی شد یهو که افتادم و سیاهی مطلق......
#دنیا
کشون کشون خودمو بردم سمت یه جا که تکیه بدم بهش..
دهنم پر خون بود.خون چیکه چیکه از دهنم میومد بیرون و تقریبا همه جای خونه خونی بود
فقط به خاطر اون دختر معصوم گریه میکردم.اون به خاطر من مرد.اونجا یه دستشویی داشت.نمیتونستم رو پام وایستم.اما به زور خودمو رو طاقچه اتاقه سوار کردم و کشون کشون سمت دستشویی رفتم.یه مشت لباس قدیمی و کهنه ریخته بود تو اتاق .ولی بهتر ازین لباس خونی بود .رفتن اونجا لباسمو عوض کردم .زه بلوز مشکی که همه جاش پاره بود با یه شلوار جین مشکی. خودمو تو آینه نگاه کردم انگار اون که تو اینه بود دنیا نبود.صورتم زخمی.زیر چشام گود افتاده.رنگ پوستم مث گچ شده بود. یه ابی به صورتم زدم
که یهو در باز شد
یکی از اون غول پیکرا وارد شد من از دستشویی اومدم بیرون
یهو اونو دیدم گفتم
_یه در میزدی میومدی بد نبود ((گرفته))
+کار دارم باهات امشب
_یواش یواش اومد سمتم
+با جیغ بهش گفتم نیا سمتمممم.نیاااااااا
_دیه دیر شده خاله ریزه
ادامه دارد....
یوهاهاها
بقیه پارتو چطوری کنم ؟؟؟
۱۴.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.