عشق تلخ
عشق تلخ
part 27
#مهراب
خیلی استرس داشتم.میترسیدم پانیذ یهو هول کنه حالش اوکی نباشه.
یه هودی مشکی یا یه شلوار نیم بگ زغالیمو پوشیده بودم.واقعا نمیتونستم تیپ رسمی بزنم.کفش جردن سیاه سفیدو پوشیدم.یه عطر تلخ زدمو رفتم سمت ماشین رضا.تو راه صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت کافه رضا
#پانیذ
رو صفحه نمایش گوشیم شماره ناشناس بود بعد چند چند ثانیه جوابش دادم با شنیدن این صدا کپ کردم
_الوووو پانیذ قربونت برم آجی((صدای خیلی گرفته و داغون))
+دن....یا...دنیااا تویی دورت بگردم کجایی دیوونه اینجا هممون چشم انتظاریم داغون کردی مارو
_من حالم خوبه تو خوبی عشقم
+با این صدای داغون آره حتما حالت خوبه اونم دوبار .بگو کجایی بیام دنبالت
+دورت بگردم تو فقط بدون من حالم خوبه تو رو خدا انقد پاپیچ ماجرا نشو باشه عشقم ...پانیذ پانیذ قطع کن قربونت برم قطع کن..... جیغ و داد
_دنیاااا.دن...یااااااا
خیلی ترسیده بودم دست و پاهام میلرزید نمیخواستم برم سرقرار چی شده بود که جیغ میزد چی شد.... حالم اوکی نبود ولی شاید راجبه دنیا بود این قرار به اسنپ زنگ زدم و رفتم سمت کافه
#دنیا
داشتم با پانیذ تلفنی حرف میزدم که یهو صدای باز شدن در اومد اتاق تاریک بود ولی دیدم همون زنیه که دو روز پیش اومده بود(( سارا)) دید تو دستم گوشیه داد زد کی اینو بهت داده ...ها؟؟؟؟گفتم جواب بده اومد سمتم به پانیذ گفتم تلفنو قطع کنه گفتم قطع کنه و پاپیچ نباشه موهامو کشید و منو برد سمت در گف:تو این خراب شده فقط یه خدمتکاره مهربون ک جینگولی میتونه این کارو کرده باشه ((با جیغ گفتم نهههههههه اون این کارو نکردههههه تو رو خداااا باهاش کار نداشته باش)) رفت سمت خدمتکاره که گوشی داد به من :اون جیغ میزد من این کارو نکردم من جیغ میزدم اون جیغ میزد من جیغ میزدم اون ... که یهو سارا تفنگو در آورد و به سمت خدمتکاره نشونه گرف :تو رو خدا این کارو باهاش نکنننننن منو بکش تو رو خداااا منو بکش با اون هیچ کاری نداشته باش(( جیغ)) ماشه رو کشید و در یک آن کله خونه رو خون برداشت
من مث دیوونه ها سینه خیز رفتم سمته خدمتکاره گریه میکردم.تنو بدنم سرد شده بود جون نداشتم
با گریه و جیغ به سارا گفتم(( بالاخره کشتیشششش.کث..افت.حر.ومزاده... چرا باهاش این کارو کردیییییییی.چرا این دختر مهربونو کشتی....اون خیلی خوب بود اون مهربون ترین بود...خون این معصوم زندگیتو نابود میکنه((داد و فریاد)) موهامو کشید و منو به سمت اتاق برد با جیغ بهش گفتم تو رو خدا ولمم کن تو رو خداااا نکننننن آی آی (گریه)
به اون بادیگاردای غول پیکر یه چیزی گف و رفت
بعد اون حرف خیلی بد بد نگام میکردن((حس کردم امشب قراره یه بلایی سرم بیارن)) زمین پره خون شده بود سرم خیلی خیلی درد میکرد فقط گریه میکردم
ادامه دارد ..
part 27
#مهراب
خیلی استرس داشتم.میترسیدم پانیذ یهو هول کنه حالش اوکی نباشه.
یه هودی مشکی یا یه شلوار نیم بگ زغالیمو پوشیده بودم.واقعا نمیتونستم تیپ رسمی بزنم.کفش جردن سیاه سفیدو پوشیدم.یه عطر تلخ زدمو رفتم سمت ماشین رضا.تو راه صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت کافه رضا
#پانیذ
رو صفحه نمایش گوشیم شماره ناشناس بود بعد چند چند ثانیه جوابش دادم با شنیدن این صدا کپ کردم
_الوووو پانیذ قربونت برم آجی((صدای خیلی گرفته و داغون))
+دن....یا...دنیااا تویی دورت بگردم کجایی دیوونه اینجا هممون چشم انتظاریم داغون کردی مارو
_من حالم خوبه تو خوبی عشقم
+با این صدای داغون آره حتما حالت خوبه اونم دوبار .بگو کجایی بیام دنبالت
+دورت بگردم تو فقط بدون من حالم خوبه تو رو خدا انقد پاپیچ ماجرا نشو باشه عشقم ...پانیذ پانیذ قطع کن قربونت برم قطع کن..... جیغ و داد
_دنیاااا.دن...یااااااا
خیلی ترسیده بودم دست و پاهام میلرزید نمیخواستم برم سرقرار چی شده بود که جیغ میزد چی شد.... حالم اوکی نبود ولی شاید راجبه دنیا بود این قرار به اسنپ زنگ زدم و رفتم سمت کافه
#دنیا
داشتم با پانیذ تلفنی حرف میزدم که یهو صدای باز شدن در اومد اتاق تاریک بود ولی دیدم همون زنیه که دو روز پیش اومده بود(( سارا)) دید تو دستم گوشیه داد زد کی اینو بهت داده ...ها؟؟؟؟گفتم جواب بده اومد سمتم به پانیذ گفتم تلفنو قطع کنه گفتم قطع کنه و پاپیچ نباشه موهامو کشید و منو برد سمت در گف:تو این خراب شده فقط یه خدمتکاره مهربون ک جینگولی میتونه این کارو کرده باشه ((با جیغ گفتم نهههههههه اون این کارو نکردههههه تو رو خداااا باهاش کار نداشته باش)) رفت سمت خدمتکاره که گوشی داد به من :اون جیغ میزد من این کارو نکردم من جیغ میزدم اون جیغ میزد من جیغ میزدم اون ... که یهو سارا تفنگو در آورد و به سمت خدمتکاره نشونه گرف :تو رو خدا این کارو باهاش نکنننننن منو بکش تو رو خداااا منو بکش با اون هیچ کاری نداشته باش(( جیغ)) ماشه رو کشید و در یک آن کله خونه رو خون برداشت
من مث دیوونه ها سینه خیز رفتم سمته خدمتکاره گریه میکردم.تنو بدنم سرد شده بود جون نداشتم
با گریه و جیغ به سارا گفتم(( بالاخره کشتیشششش.کث..افت.حر.ومزاده... چرا باهاش این کارو کردیییییییی.چرا این دختر مهربونو کشتی....اون خیلی خوب بود اون مهربون ترین بود...خون این معصوم زندگیتو نابود میکنه((داد و فریاد)) موهامو کشید و منو به سمت اتاق برد با جیغ بهش گفتم تو رو خدا ولمم کن تو رو خداااا نکننننن آی آی (گریه)
به اون بادیگاردای غول پیکر یه چیزی گف و رفت
بعد اون حرف خیلی بد بد نگام میکردن((حس کردم امشب قراره یه بلایی سرم بیارن)) زمین پره خون شده بود سرم خیلی خیلی درد میکرد فقط گریه میکردم
ادامه دارد ..
۱۵.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.