دختر مافیا پارت ۱۹
منم از بین جنازه ها رد شدم و رفتم بیرون تا خبر مهمی رو علام کنم.
همه توی اتاق جلسه جمع شده بودن و من ار پشت شیشه می تونستم تماشا کنم که چطوری دارن باهم صحبت می کنن و می خندن.
اما این خنده قراره از لب تک تکشون محو بشه
خب دیگه وقتش بود
در اتاق رو باز کردم و وارد شدم
اولش هیچ کس اهمیت نداد و فقط منو نگاه کردن تا اینکه نگهبان ها گفت:رئیس تشریف آوردن،بلند شین
همه تعجب کرده بودن و به ناچار بلند شدن و من رفتم روی صندلی مخصوص رئیس نشستم
_خب،فکر کنم که تعجب کردید درسته؟اما باید بدونید رئیس قبلی فوت کرده
که همه شروع کردن به صحبت کردن باهم و واقعا داشت اعصابم خورد میشد
زدم رو میز:ساکت!!!!!
که همه ساکت شدن
_داشتم می گفتم،رئیس قبلی فوت شدت و قبل از مرگشون یه وصیتنامه ای نوشتن
و اشاره کردن به وکیل که اون برگه رو بخونه
~با سلام خدمت مامور های مافیا سرخ،من یعنی رجینالد مارک به عرض می رسانم که می خواهم بعد از من رئیس مافیا سرخ بانو سامانتا هیز باشند و بدون هیچ شکی ایشون جای من رو خواهند گرفت. -امضا:رجینالد مارک-
همه به من خیره شده بودن اما من فقط به یه نفر چشم دوختم:
میا.
_خب وصیتنامه هم که خونده شد پس جای شکی نیست که من رئیس هستم،درسته جناب وکیل؟
و به وکیل نگاه کردم و اونم با ترس و لرز جواب داد:بله بله تمام تمام،ام تمام
عصبی شده بودم،چرا کامل خرف نمیزنه؟؟؟
_تمام چی؟(با داد)
~هیچی هیچی همه چیز درسته و ایشون رئیس هستن،همین
_می تونی بری(با لحن خشک)
و دوباره به مانور ها نگاه کردم
_می تونین از این به بعد از من دستور بگیردید،فهمیدین؟
همه باهم گفتن:بله رئیس
_خوبه،حالا هم برین
که سریع همه شون باهم رفتن اما قبلش
_مامور M _ O بمونه
و میا صبر کرد
میا:بله رئیس،کاری دارین
_حتما کاری دارم که صدات کردم(با لحن عصبی)
و میا با صدای آب دهنش رو قورت دادم
خیلی از این صحنه خوشم میومد
چون اون داشت با ترس منو نگاه می کرد و من از این خوشم میومد!
_____________________________________________
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
همه توی اتاق جلسه جمع شده بودن و من ار پشت شیشه می تونستم تماشا کنم که چطوری دارن باهم صحبت می کنن و می خندن.
اما این خنده قراره از لب تک تکشون محو بشه
خب دیگه وقتش بود
در اتاق رو باز کردم و وارد شدم
اولش هیچ کس اهمیت نداد و فقط منو نگاه کردن تا اینکه نگهبان ها گفت:رئیس تشریف آوردن،بلند شین
همه تعجب کرده بودن و به ناچار بلند شدن و من رفتم روی صندلی مخصوص رئیس نشستم
_خب،فکر کنم که تعجب کردید درسته؟اما باید بدونید رئیس قبلی فوت کرده
که همه شروع کردن به صحبت کردن باهم و واقعا داشت اعصابم خورد میشد
زدم رو میز:ساکت!!!!!
که همه ساکت شدن
_داشتم می گفتم،رئیس قبلی فوت شدت و قبل از مرگشون یه وصیتنامه ای نوشتن
و اشاره کردن به وکیل که اون برگه رو بخونه
~با سلام خدمت مامور های مافیا سرخ،من یعنی رجینالد مارک به عرض می رسانم که می خواهم بعد از من رئیس مافیا سرخ بانو سامانتا هیز باشند و بدون هیچ شکی ایشون جای من رو خواهند گرفت. -امضا:رجینالد مارک-
همه به من خیره شده بودن اما من فقط به یه نفر چشم دوختم:
میا.
_خب وصیتنامه هم که خونده شد پس جای شکی نیست که من رئیس هستم،درسته جناب وکیل؟
و به وکیل نگاه کردم و اونم با ترس و لرز جواب داد:بله بله تمام تمام،ام تمام
عصبی شده بودم،چرا کامل خرف نمیزنه؟؟؟
_تمام چی؟(با داد)
~هیچی هیچی همه چیز درسته و ایشون رئیس هستن،همین
_می تونی بری(با لحن خشک)
و دوباره به مانور ها نگاه کردم
_می تونین از این به بعد از من دستور بگیردید،فهمیدین؟
همه باهم گفتن:بله رئیس
_خوبه،حالا هم برین
که سریع همه شون باهم رفتن اما قبلش
_مامور M _ O بمونه
و میا صبر کرد
میا:بله رئیس،کاری دارین
_حتما کاری دارم که صدات کردم(با لحن عصبی)
و میا با صدای آب دهنش رو قورت دادم
خیلی از این صحنه خوشم میومد
چون اون داشت با ترس منو نگاه می کرد و من از این خوشم میومد!
_____________________________________________
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۱.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.