the building infogyg ادامه پارت72
#the_building_infogyg #ادامه_پارت72
چانیول
من:نه گفتم نیام ببینم نباشی
آچا:آهان از اون نظر باشه در نمیرم
گفتم که بهت
من:باش من رفتم
سوار ماشین شدم رفتم پشت چراغ
گوشی رو برداشتم امیدی نداشتم
شماره قبلیشو نگه داشته باشه زنگ
زدم
جیمین:به پسرعمو چیشده یادی از ما کردی؟
من:وقتمو نگیر بیا اینجا که بهت میگم
جیمین:پو هنوزم که ناخون خشکی
باشه آدرس بفرست الآن میام
نشسته بودم توماشین منتظرش که زد
به شیشه اومدم پایین
جیمین:چیشده بعد از ده سال بهم زنگ
زدی؟!
من:بدون مقدمه میگم دست ازسر آچا
بردار
جیمین خندید و برگشت سمتم
جیمین:واگه برندارم چی؟!
من:بد میبینی
جیمین:تو هیچ جوره نمیتونی جلومو
بگیری مگر اینکه خودش بخواد
من:آسونه برام مطمئن باش اون تورو
نمیخواد
جیمین:سر هلین شرط میبندی
هلین هع اون فک میکرد هنوزم برام
مهمه درحالی که هلین دیگه برام
اهمیتی نداشتش
من:اگه میخوای برش دار من مشکلی
ندارم اما به آچا نزدیک نشو
جیمین:راستی مواظب کارایی پدربزرگ
مون باش چان این یکی رو فراری ندع
مثل من
من:اونو من حمایت میکنم نه پدربزرگ
درضمن تو ضعیفی آچا مثل برادرش که
توباشی نیس
جیمین:پس فهمیدی خوبه دیگه نیازی
نیس قایمش کنم بدون اینکه بهش
بگم.برادرشم اونو به جایی که لیاقتش
داره میبرم
من:میبینیم
جیمین:میبینم تااون موقع مواظب
خواهرم باش
چانیول
من:نه گفتم نیام ببینم نباشی
آچا:آهان از اون نظر باشه در نمیرم
گفتم که بهت
من:باش من رفتم
سوار ماشین شدم رفتم پشت چراغ
گوشی رو برداشتم امیدی نداشتم
شماره قبلیشو نگه داشته باشه زنگ
زدم
جیمین:به پسرعمو چیشده یادی از ما کردی؟
من:وقتمو نگیر بیا اینجا که بهت میگم
جیمین:پو هنوزم که ناخون خشکی
باشه آدرس بفرست الآن میام
نشسته بودم توماشین منتظرش که زد
به شیشه اومدم پایین
جیمین:چیشده بعد از ده سال بهم زنگ
زدی؟!
من:بدون مقدمه میگم دست ازسر آچا
بردار
جیمین خندید و برگشت سمتم
جیمین:واگه برندارم چی؟!
من:بد میبینی
جیمین:تو هیچ جوره نمیتونی جلومو
بگیری مگر اینکه خودش بخواد
من:آسونه برام مطمئن باش اون تورو
نمیخواد
جیمین:سر هلین شرط میبندی
هلین هع اون فک میکرد هنوزم برام
مهمه درحالی که هلین دیگه برام
اهمیتی نداشتش
من:اگه میخوای برش دار من مشکلی
ندارم اما به آچا نزدیک نشو
جیمین:راستی مواظب کارایی پدربزرگ
مون باش چان این یکی رو فراری ندع
مثل من
من:اونو من حمایت میکنم نه پدربزرگ
درضمن تو ضعیفی آچا مثل برادرش که
توباشی نیس
جیمین:پس فهمیدی خوبه دیگه نیازی
نیس قایمش کنم بدون اینکه بهش
بگم.برادرشم اونو به جایی که لیاقتش
داره میبرم
من:میبینیم
جیمین:میبینم تااون موقع مواظب
خواهرم باش
۴.۰k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.