ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

پارت ۷


مامان کوک:بیایین پایین بچه ها
که یهو بابای ا.ت گفت:چرا نمیایین
مامان ا.ت:باشه اومدیم
مامان ا.ت و مامان کوک باهم رفتن تهیونگ و سریون هم باهم رفتن موندن کوک و ا.ت که ا.ت شونش رو زد به شونه ی کوک و رفت پایین کوک که جا خورده بود از خیالاتش بیرون اومد و رفت پایین رفتن همگی دور هم نشستن
بابای ا.ت گفت:چرا اینقدر در اومدین
مامان ا.ت:هیچی نشد من برم اروم اروم میز رو بچینم و شماهم بی کار نشینید و بیایید درضمن بچه ها باید یه چیزی بهتون بگیم
همه رفتن سر سفره نشستن و شروع کردن به غذا خوردن
بابای کوک گفت:اقای پارک به بچه ها نمیگید که تصمیمتون چیه؟
بابای ا.ت گفت:اوه ببخشید یادم رفته بود خب بچه ها ما تصمیم گرفتیم که تهیونگ با سریون ازدواج کنه و ا.ت با جونگ کوک ازدواج کنن
یهو غذا پرید داخل گلوی ا.ت گفت:یعنی چی من با جونگ کوک ازدواج نمیکنم من اون رو دوست ندارم
بابای ا.ت گفت:من برای این تثمیم رو گرفتم که دوستیه من پ اقای جئون بهم نخوره و باید باهم ازدواج کنید و ما همه موافقت کردیم و حق اعتراض ندارید

ویو ا‌‌ت

با حرفی که بابام زد گریم گرفت و رفتم داخل اتاقم و شروع مردم به گریه کردن انگاری دنیا رو سرم خراب شد یعنی من با کسی ازدواج کنم که برای اولین بار دارم میبینمش من از بچگی ارزوم بود با کسی که دوست دارم ازدواج کنم ولی بابام این ارزوم رو ازم گرفت من جونگ کوک رو یه روزه دیدم من نمیدونم اون چطور ادمیه البته خیلی سرده که حتی بلد نیست باهام درست حرف بزنه دلم میخواد برم جلوی همه به بابام بگم چه چرا این کارو کرد من نمیدونم که چطوری اشپزی کنم ولی بابام گفت باید ازدواج کنم اونا به خواتر دوستیه خودشون دارن منو فدا میکنن و من اصلا از این وضع راضی نیستم

پایان ویو ا.ت

بابای ا.ت

ا.ت رفت تو اتاقش منم غذام رو خوردن
به تهیونگ گفتم:پسرم برو ببین چش شد نه غذا خورد و الان هق هق هاش تا اینجا داره میاد
تهیونگ:به من چه به جونگ کوک بگو بره که یهو
دیدگاه ها (۴)

ازدواج اجباری پارت 8که یهو جونگ کوک گفت: من چرا برم خواهر تو...

ازدواج اجباریپارت9ویو جونگ کوکوثتی از خونه ی اقای پارک برگشت...

ازدواج اجباری پارت 6ویو ا.ت که یهو اون پسره پرید وسط اسمش جو...

ازدواج اجباری پارت ۵ویو ا.ت اون پسر رو که دیدم عقل از سرم پر...

اسم فیک : هرزه ی حکومتی ☆تعداد پارت: نا معلوم ☆ژانر : عاشقان...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط