ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت 6
ویو ا.ت
که یهو اون پسره پرید وسط اسمش جونگ چی بود اها جونگ کوک پرید گفت: بابا خون و خون ریزی چیه با زبون خشک و اروم این قضیه رو حل میکنیم
که اقای جئون گفت: پسرم زبونت رو گاز بگیر نمیشه به خواتر یه مسئله کوچیک با دوست بچه گیم قط رابطه کنم خب بچه ها هارو تنها بزارید که باهم مشورت کنیم و به تفاهم برسیم
جونگ کوک: باشه پدر الان میریم
پایان ویو ا.ت
سریون با ته ته رفت ا.ت و کوک باهم رفتن توی اتاق سکوت گرفته بود اتاق رو که جونگ کوک پرید و سکوت رو شکست گفت:اسمت چی بود
ا.ت: ا.ت هستم
جونگ کوک: خب ا.ت مامان و بابات بهت یاد ندادن چطوری باید لباس بپوشی؟؟
ا.ت: اول به شما ربطی نداره دومن مگه لباسم چشه کجاش اشکال داره؟
جونگ کوک:اول من اون زبونت رو کوتاه میکنم دومن همه جات معلومه
ا.ت: مثلاً کجام معلومه!من که ایرادی نمیبینم و ازت خواهش نکردم جناب جئون کوچولو که زبون منو کوتاه کنی
جونگ کوک: دختر تو چرا اینقدر لجباز و یه دنده ای زبونت رو خودم کوتاه میکنم ببین و نگاه کن پارک ا.ت توروخدا بعد میگه کجای لباسم معلومه رون هات رو نگاه همشون معلومه شکمتم معلومه فقط سینه و پوسیت رو پوشوندی
ا.ت تعجب کرده گفت: خجالت نمیکشی که به یه دختر میگی سینه هات معلومه زشته خجالت بکش
جونگ کوک:اول خودت خجالت بکش دیگه نبینم لباس باز بپوشی
ا.ت:اقا کی باشن؟ داداشم و بابام بهم گیر نمیدن تو خر کی باشی؟
جونگ کوک:ببین دختر جون رو اعصابم راه نرو
(در همین هنگام به ا.ت نزدیک میشد و ا.ت میرفت عقب که به دیوار چسپید) در همین هنگام جونگ کوک به لبای ا.ت برخورد کرد ا.ت هم که لذت برده بود شروع به مک زدن لبای کوک کرد کوک هم که خوشش اومده بود دستاشو دور کمر لخت ا.ت کرد و ا.ت رو به خودش چسپوند و عمیق مک میزد که دید دم در مامان ا.ت و مامان کوک دوتا شون وایسادن و تهیونگ و سریون از اون ور دارن میخندن سریون به تهیونگ گفت: ته اینا بامزه نیستن دو دقیقه پیش به هم میگفتن خر الان چه صحنه ی عاشقانه ای راه انداختن کوک که داشت لذت میبرد ا.ت دید که ابروش رفت زود از کوک جدا شد کوک گفت:ای بابا دختره ی دیوونه داشتم لذت میبردم
ا.ت: مرض ابرومون رفت
کوک: رفت که رفت به من چه
مامان کوک گفت:بیایید پایین که یهو...........
پارت بعد فردا فعلا بای 😘🥰🥰🥰
پارت 6
ویو ا.ت
که یهو اون پسره پرید وسط اسمش جونگ چی بود اها جونگ کوک پرید گفت: بابا خون و خون ریزی چیه با زبون خشک و اروم این قضیه رو حل میکنیم
که اقای جئون گفت: پسرم زبونت رو گاز بگیر نمیشه به خواتر یه مسئله کوچیک با دوست بچه گیم قط رابطه کنم خب بچه ها هارو تنها بزارید که باهم مشورت کنیم و به تفاهم برسیم
جونگ کوک: باشه پدر الان میریم
پایان ویو ا.ت
سریون با ته ته رفت ا.ت و کوک باهم رفتن توی اتاق سکوت گرفته بود اتاق رو که جونگ کوک پرید و سکوت رو شکست گفت:اسمت چی بود
ا.ت: ا.ت هستم
جونگ کوک: خب ا.ت مامان و بابات بهت یاد ندادن چطوری باید لباس بپوشی؟؟
ا.ت: اول به شما ربطی نداره دومن مگه لباسم چشه کجاش اشکال داره؟
جونگ کوک:اول من اون زبونت رو کوتاه میکنم دومن همه جات معلومه
ا.ت: مثلاً کجام معلومه!من که ایرادی نمیبینم و ازت خواهش نکردم جناب جئون کوچولو که زبون منو کوتاه کنی
جونگ کوک: دختر تو چرا اینقدر لجباز و یه دنده ای زبونت رو خودم کوتاه میکنم ببین و نگاه کن پارک ا.ت توروخدا بعد میگه کجای لباسم معلومه رون هات رو نگاه همشون معلومه شکمتم معلومه فقط سینه و پوسیت رو پوشوندی
ا.ت تعجب کرده گفت: خجالت نمیکشی که به یه دختر میگی سینه هات معلومه زشته خجالت بکش
جونگ کوک:اول خودت خجالت بکش دیگه نبینم لباس باز بپوشی
ا.ت:اقا کی باشن؟ داداشم و بابام بهم گیر نمیدن تو خر کی باشی؟
جونگ کوک:ببین دختر جون رو اعصابم راه نرو
(در همین هنگام به ا.ت نزدیک میشد و ا.ت میرفت عقب که به دیوار چسپید) در همین هنگام جونگ کوک به لبای ا.ت برخورد کرد ا.ت هم که لذت برده بود شروع به مک زدن لبای کوک کرد کوک هم که خوشش اومده بود دستاشو دور کمر لخت ا.ت کرد و ا.ت رو به خودش چسپوند و عمیق مک میزد که دید دم در مامان ا.ت و مامان کوک دوتا شون وایسادن و تهیونگ و سریون از اون ور دارن میخندن سریون به تهیونگ گفت: ته اینا بامزه نیستن دو دقیقه پیش به هم میگفتن خر الان چه صحنه ی عاشقانه ای راه انداختن کوک که داشت لذت میبرد ا.ت دید که ابروش رفت زود از کوک جدا شد کوک گفت:ای بابا دختره ی دیوونه داشتم لذت میبردم
ا.ت: مرض ابرومون رفت
کوک: رفت که رفت به من چه
مامان کوک گفت:بیایید پایین که یهو...........
پارت بعد فردا فعلا بای 😘🥰🥰🥰
- ۶.۱k
- ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط