🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت91 #جلد_دوم
حواسم پیش تو بود و زندگیمون...
ببین به چه روزی افتاده م که دارم یه زن دیگه رو توی خونه خودم تحمل می کنم.
با بغض نالیدم
اهورا تو هیچوقت حق نداری که منو تنها بزاری چون به خاطر تو و خانوادت سختی نبوده که نکشیده باشم ؛دردی نبوده که احساس نکرده باشم ؛تو هیچ وقت حق نداری منو دخترمو تنها بزاری.
صورتمو با دستاش گرفت و به صورتم زل زد و گفت
_این حرفایی که میزنی منو واقعاً ناراحت میکنه
من تورو دوست دارم از اتفاقاتی که توی گذشته افتادم خوب و خوب باخبرم چون مسبب همشون خودم بودم اما الان تنها و تنها برای من توی زندگیم تو و دخترم مهمین من هیچ علاقهای به این زن یا هیچ کس دیگه ای ندارم من به خاطر پول تحت تاثیر حرفهای خانوادهام قرار نمیگیرم خواهش می کنم اینا رو توی گوشت فرو کن و کمتر با این حرف ها خودتو عذاب بده و شکنجه کن...
سرمو روی سینش گذاشتم و گفتم من فقط میترسم ؛خواهش می کنم همیشه همینطور مصمم کنارم بمون اینطوری من میتونم احساس خوشبختی کنم.
دوباره شروع کرد به فوت کردن دستمو گفت
_نگران هیچ چیز نباش من همیشه کنارتم.
الانم بزار لباس بپوشم برم یه پماد سوختگی بگیرم و برگردم بدجوری دست تو سوزوندی ...
با اخم تازه یاد لخت بودنش جلوی کیمیا افتادم و گفتم.
خجالت نمیکشی اینطوری اوندی جلو اون زنیکه؟
داشت با چشماش تورو میخورد...
اول کمی متعحب به من نگاه کرد و بعد با صدای بلندی شروع کرد به خندیدن و گفت
_دیونه ای بخدا..
دختر جیغ زدی منم ترسیدم و سریع اومدم مگه بخاطر کیمیا لخت اومدم؟
بعدشم من همه ی وجودم برای توعه خانمی...
همه ی این بدن عضله ها همه و همه اش تقدیم به تو...
بالشت و برداشتم و به سمتش پرت کردم و گفتم
چه خودتم تحویل میگیری اخه...
با خنده سریع لباساشو پوشید و از خونه بیرون رفت.
از بیرون رفتن اهورا از خونه چند دقیقه نگذشته بود که کیمیا وارد اتاق ما شد و به در تکیه داد و دست به سینه بهم زل زد روبهش گفتم
تو اینجا چیکار داری؟
#ایده #فردوس_برین #عکس_نوشته_عاشقانه #wallpaper #عکس_نوشته #خلاقیت #هنر #عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #جذاب #FANDOGHI
#خان_زاده #پارت91 #جلد_دوم
حواسم پیش تو بود و زندگیمون...
ببین به چه روزی افتاده م که دارم یه زن دیگه رو توی خونه خودم تحمل می کنم.
با بغض نالیدم
اهورا تو هیچوقت حق نداری که منو تنها بزاری چون به خاطر تو و خانوادت سختی نبوده که نکشیده باشم ؛دردی نبوده که احساس نکرده باشم ؛تو هیچ وقت حق نداری منو دخترمو تنها بزاری.
صورتمو با دستاش گرفت و به صورتم زل زد و گفت
_این حرفایی که میزنی منو واقعاً ناراحت میکنه
من تورو دوست دارم از اتفاقاتی که توی گذشته افتادم خوب و خوب باخبرم چون مسبب همشون خودم بودم اما الان تنها و تنها برای من توی زندگیم تو و دخترم مهمین من هیچ علاقهای به این زن یا هیچ کس دیگه ای ندارم من به خاطر پول تحت تاثیر حرفهای خانوادهام قرار نمیگیرم خواهش می کنم اینا رو توی گوشت فرو کن و کمتر با این حرف ها خودتو عذاب بده و شکنجه کن...
سرمو روی سینش گذاشتم و گفتم من فقط میترسم ؛خواهش می کنم همیشه همینطور مصمم کنارم بمون اینطوری من میتونم احساس خوشبختی کنم.
دوباره شروع کرد به فوت کردن دستمو گفت
_نگران هیچ چیز نباش من همیشه کنارتم.
الانم بزار لباس بپوشم برم یه پماد سوختگی بگیرم و برگردم بدجوری دست تو سوزوندی ...
با اخم تازه یاد لخت بودنش جلوی کیمیا افتادم و گفتم.
خجالت نمیکشی اینطوری اوندی جلو اون زنیکه؟
داشت با چشماش تورو میخورد...
اول کمی متعحب به من نگاه کرد و بعد با صدای بلندی شروع کرد به خندیدن و گفت
_دیونه ای بخدا..
دختر جیغ زدی منم ترسیدم و سریع اومدم مگه بخاطر کیمیا لخت اومدم؟
بعدشم من همه ی وجودم برای توعه خانمی...
همه ی این بدن عضله ها همه و همه اش تقدیم به تو...
بالشت و برداشتم و به سمتش پرت کردم و گفتم
چه خودتم تحویل میگیری اخه...
با خنده سریع لباساشو پوشید و از خونه بیرون رفت.
از بیرون رفتن اهورا از خونه چند دقیقه نگذشته بود که کیمیا وارد اتاق ما شد و به در تکیه داد و دست به سینه بهم زل زد روبهش گفتم
تو اینجا چیکار داری؟
#ایده #فردوس_برین #عکس_نوشته_عاشقانه #wallpaper #عکس_نوشته #خلاقیت #هنر #عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #جذاب #FANDOGHI
۴.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.