🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت89 #جلد_دوم
امشب اهورا داغ تر و پر هوس را از هر شب دیگه ای بود هر کاری کردم تا بتونم کمی آرومش کنم که صدامون بیرون نره نشد که نشد انگار عهد کرده بود که امشب صدای ما از این اتاق بیرون بره نمیخواستم به این فکر کنم که اهورا امشب از قصد اومده اینجا و باهام خوابیده تا صدامونو اون زنی که بیرونه بشنوه که .
خودم دلگرمی می دادم اهورا همیشه خدا برای من همین قدر مشتاق و پر هوس هست...
وقتی اهورا خسته کنارم افتاد چند نفس عمیق کشیدم واقعا خسته شده بودم و نفس نفس میزدم هیچ وقت اهورا اینقدر توی رابطه دیوونه نشده بود بدنش پر از عرق بود و خیس آب رو بهش گفتم
بهتره بری دوش بگیری خیس خیس شدی ...
با لبخند بهم نگاه کرد و گفت
_امشب خیلی لذت بردم ممنونم از تو عالی بودی...
چیزی که مثل خوره به جونم افتاده بود سوالی بود که ازش داشتم !
دل به دریا زدم و پرسیدم
چرا دقیقاً امشبی که کیمیا اینجاست تو هوس همچین رابطه گرم و داغی رو کردی ؟
خودشو روی تخت بالا کشید و متعجب به من نگاه کرد و گفت _منظورت چیه ؟
لباسام از روی زمین برداشتم و دونه بدونه تنم کردم و گفتم
_ منظورم کاملاً واضحه میگم چرا امشب هوس کردی این طوری با من باشی که صدامون بره بیرون و کیمیا صدای ما رو بشنوه !
می خواستی اذیتش کنی و برای این کار از من استفاده کردی،
اهورا کلافه موهاش وچنگ زد و گفت
_برای اینکه با زنم باشم باید حساب پس بدم؟
از کنارش بلند شدم و گفتم حساب پسدادن نیست واقعیت می خوام بدونم که واقعاً امشب دلتنگ خودم بودی یا نه قصد دیگه داشتی؟
چون جواب درست و حسابی برای من نداشت از اتاق بیرون اومدم حتی تصور اینکه با این کارا می خواست اون دختر و عذاب بده اذیتم می کرد احساس می کردم یه وسیله شدم برای انتقام گرفتن اهورا از این زن...
به آشپزخونه رفتم و شروع کردم به گرم کردن غذا برای اهورا اما به قدری فکرم درگیر بود که تابه ای که روی گاز بود برگردوندم و روغن روی دستم ریختم با صدای بلندی جیغ زدم و تابه رو روی زمین انداختم بدجوری دستم می سوخت و مطمئن بودم که کاملاً سوخته با صدای جیغ من اهورا و کیمیا خودشونو به اشپزخونه رسوندن
اهورا که هنوز کامل لباس نپوشیده بود و با یه شورت بود سراسیمه نزدیکم شد و دستمو توی دستش گرفت و نگران پرسید
_ چی شده ،
دستت رو چیکارش کردی؟
#خلاقانه #ایده #فردوس_برین #خلاقیت #هنر #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عکس_نوشته #جذاب #wallpaper
#خان_زاده #پارت89 #جلد_دوم
امشب اهورا داغ تر و پر هوس را از هر شب دیگه ای بود هر کاری کردم تا بتونم کمی آرومش کنم که صدامون بیرون نره نشد که نشد انگار عهد کرده بود که امشب صدای ما از این اتاق بیرون بره نمیخواستم به این فکر کنم که اهورا امشب از قصد اومده اینجا و باهام خوابیده تا صدامونو اون زنی که بیرونه بشنوه که .
خودم دلگرمی می دادم اهورا همیشه خدا برای من همین قدر مشتاق و پر هوس هست...
وقتی اهورا خسته کنارم افتاد چند نفس عمیق کشیدم واقعا خسته شده بودم و نفس نفس میزدم هیچ وقت اهورا اینقدر توی رابطه دیوونه نشده بود بدنش پر از عرق بود و خیس آب رو بهش گفتم
بهتره بری دوش بگیری خیس خیس شدی ...
با لبخند بهم نگاه کرد و گفت
_امشب خیلی لذت بردم ممنونم از تو عالی بودی...
چیزی که مثل خوره به جونم افتاده بود سوالی بود که ازش داشتم !
دل به دریا زدم و پرسیدم
چرا دقیقاً امشبی که کیمیا اینجاست تو هوس همچین رابطه گرم و داغی رو کردی ؟
خودشو روی تخت بالا کشید و متعجب به من نگاه کرد و گفت _منظورت چیه ؟
لباسام از روی زمین برداشتم و دونه بدونه تنم کردم و گفتم
_ منظورم کاملاً واضحه میگم چرا امشب هوس کردی این طوری با من باشی که صدامون بره بیرون و کیمیا صدای ما رو بشنوه !
می خواستی اذیتش کنی و برای این کار از من استفاده کردی،
اهورا کلافه موهاش وچنگ زد و گفت
_برای اینکه با زنم باشم باید حساب پس بدم؟
از کنارش بلند شدم و گفتم حساب پسدادن نیست واقعیت می خوام بدونم که واقعاً امشب دلتنگ خودم بودی یا نه قصد دیگه داشتی؟
چون جواب درست و حسابی برای من نداشت از اتاق بیرون اومدم حتی تصور اینکه با این کارا می خواست اون دختر و عذاب بده اذیتم می کرد احساس می کردم یه وسیله شدم برای انتقام گرفتن اهورا از این زن...
به آشپزخونه رفتم و شروع کردم به گرم کردن غذا برای اهورا اما به قدری فکرم درگیر بود که تابه ای که روی گاز بود برگردوندم و روغن روی دستم ریختم با صدای بلندی جیغ زدم و تابه رو روی زمین انداختم بدجوری دستم می سوخت و مطمئن بودم که کاملاً سوخته با صدای جیغ من اهورا و کیمیا خودشونو به اشپزخونه رسوندن
اهورا که هنوز کامل لباس نپوشیده بود و با یه شورت بود سراسیمه نزدیکم شد و دستمو توی دستش گرفت و نگران پرسید
_ چی شده ،
دستت رو چیکارش کردی؟
#خلاقانه #ایده #فردوس_برین #خلاقیت #هنر #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عکس_نوشته #جذاب #wallpaper
۱۱.۳k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.