🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت90 #جلد_دوم
سوزشی که داشتم برام مهم نبود مهم نبود دستم سوخته این مهم بود که کیمیا داره با نگاهش شوهرمو رو قورت میده رو به اهورا گفتم برو لباستو بپوش من حالم خوبه اهورا اما دستم و زیر آب سرد گرفت و گفت
_وایسا اول کمی خنک بشه الان میرم برات پماد سوختگی میگیرم.
کیمیا که کنار در ایستاده بود و بدون حرف به ما نگاه می کرد با یک پوزخند بزرگ روی صورتش رو به اهورا گفت
_ قبلاً ملاحظه کار تر بودی توی رابطه! صدات در نمی اومد اما الان واقعاً پر سر و صدا شدی یعنی باور کنم برای این نیست که میخوای منو اذیت کنی!
از اینکه کیمیا هم قصد و هدف اهورا فهمیده بود بیشتر عصبانی شدم و اهورا رو کنار زدم و به سمت اتاقم برگشتم در اتاق بستم و خودم روی تخت انداختم سوزش دستم یادم رفته بود و این بار درد قلبم بود که داشت جونمو می گرفت شوهرم یعنی از من داشت استفاده می کرد؟
با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن زیاد طول نکشید که اهورا وارد اتاق شد و کنارم نشست خواست به من دست بزنه دستشو پس زدم و گفتم به من نزدیک نشو می خوام تنها باشم.
اما اهورا منو به سمت خودش کشید و محکم بغلم کرد و شروع کرد به فوت کردن دستم
_انقدر دیوونه ای که میشینی همچین فکر و خیال هایی به هم میبافی؟
عزیز من ...
من همیشه تشنه تو و با تو بودنم اینو خودت خوب میدونی اگه امشب کمی از شبای دیگه متفاوت تر بودم برای این بود که بیشتر و بیشتر دوست دارم و احساس می کنم علاقه و عشقم به تو از وقتی این زن و دوباره دیدم چندین برابر شده من نمیخوام از تو استفاده کنم برای انتقام یا هر چیزه دیگه ای فقط می خوام بیشتر و بیشتر از با تو بودن لذت ببرم کاری که قبلاً کمتر انجام دادم....
حرفاش انگار آب روی آتیش بود و آروم میکرد من خیلی زود با حرفهای این مرد رام می شدم یعنی دنبال یه بهونه بودم که فقط خودمو آروم کنم و اهورا خوب بلد بود توی اینجور مواقع منو با حرفاش آروم کنه کمی که آروم شدم رو بهم گفت _دستت بدجوری سوخته حواست کجاست تو دختر؟
با گلایه زمزمه کردم
#خلاقانه #ایده #فردوس_برین #خلاقیت #هنر #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عکس_نوشته #جذاب #wallpaper
#خان_زاده #پارت90 #جلد_دوم
سوزشی که داشتم برام مهم نبود مهم نبود دستم سوخته این مهم بود که کیمیا داره با نگاهش شوهرمو رو قورت میده رو به اهورا گفتم برو لباستو بپوش من حالم خوبه اهورا اما دستم و زیر آب سرد گرفت و گفت
_وایسا اول کمی خنک بشه الان میرم برات پماد سوختگی میگیرم.
کیمیا که کنار در ایستاده بود و بدون حرف به ما نگاه می کرد با یک پوزخند بزرگ روی صورتش رو به اهورا گفت
_ قبلاً ملاحظه کار تر بودی توی رابطه! صدات در نمی اومد اما الان واقعاً پر سر و صدا شدی یعنی باور کنم برای این نیست که میخوای منو اذیت کنی!
از اینکه کیمیا هم قصد و هدف اهورا فهمیده بود بیشتر عصبانی شدم و اهورا رو کنار زدم و به سمت اتاقم برگشتم در اتاق بستم و خودم روی تخت انداختم سوزش دستم یادم رفته بود و این بار درد قلبم بود که داشت جونمو می گرفت شوهرم یعنی از من داشت استفاده می کرد؟
با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن زیاد طول نکشید که اهورا وارد اتاق شد و کنارم نشست خواست به من دست بزنه دستشو پس زدم و گفتم به من نزدیک نشو می خوام تنها باشم.
اما اهورا منو به سمت خودش کشید و محکم بغلم کرد و شروع کرد به فوت کردن دستم
_انقدر دیوونه ای که میشینی همچین فکر و خیال هایی به هم میبافی؟
عزیز من ...
من همیشه تشنه تو و با تو بودنم اینو خودت خوب میدونی اگه امشب کمی از شبای دیگه متفاوت تر بودم برای این بود که بیشتر و بیشتر دوست دارم و احساس می کنم علاقه و عشقم به تو از وقتی این زن و دوباره دیدم چندین برابر شده من نمیخوام از تو استفاده کنم برای انتقام یا هر چیزه دیگه ای فقط می خوام بیشتر و بیشتر از با تو بودن لذت ببرم کاری که قبلاً کمتر انجام دادم....
حرفاش انگار آب روی آتیش بود و آروم میکرد من خیلی زود با حرفهای این مرد رام می شدم یعنی دنبال یه بهونه بودم که فقط خودمو آروم کنم و اهورا خوب بلد بود توی اینجور مواقع منو با حرفاش آروم کنه کمی که آروم شدم رو بهم گفت _دستت بدجوری سوخته حواست کجاست تو دختر؟
با گلایه زمزمه کردم
#خلاقانه #ایده #فردوس_برین #خلاقیت #هنر #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عکس_نوشته #جذاب #wallpaper
۱۱.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.