پارت صدو پنجاه...
#پارت صدو پنجاه...
#جانان...
اخ خدا واسه چی منو فلج کردی ....زدم زیر گریه.....
یهو صدای کارن اومد...
کارن: چیه چته جانان واسه چی گریه میکنی ...چشمات رو واسه چی بستی....
من: میترسم چشمام رو باز نمیکنم...
کارن: چته واسه چی میترسی خوب ....
من: من ...من..فلج شدم...نمیتونم دستو پام رو تکون بدم...
کارن با حرف زد زیر خنده ...کوفت نکبت اخه کجای فلج شدن من خنده داره...
من: اخه کجاش خنده داره ....
کارن به زور خندش رو کنترل کرد و گفت:
جوجه خنگ خودمی ...اخه دختر...توکه فلج نشدی فقط...تو بغل من بودی نمیتونستی تکون بخووی....
چشمام رو سرعت فشنگ باز کردم و نگاهی یه خودم انداختم....بهله من رو اقا مثل دختری که کوالا بهش چسبیده گرفته بود...حرصی نگاش کردم و گفتم:
تو. به چه جرعتی منو بغل گرفتی....اه ولم کن...ترکیدم...
کارن: واسه چی حالا ترکیدی...
من: دستشویی دارم ولم کن برم ریخت...
دوباره خندید و ولم کرد خودم رو سریع رسوندم به سرویس ...بعد از تموم کارم اومدم بیرون خوب حالا بریم سراغ این کارن بیشعور...
کارن روی تخت خوابیده بود رفتم سمتش و محکم یکی زدم رو شکمش که سیخ سر جاش نشست..
کارن: چی کار میکنی ...اخ..معلومه چته...
من: تا تو باشی منو بغل نگیری...کی بهت اجازه داد ...
کارن: به تو چه من زن خودم رو بغل گرفتم...
من: این طوریه منم خوب کردم شوهرم زدم به تو چه....
بعدم از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین و میز صبحونه رو چیدم...
کارن رو دیدم داره میاد پایین بی توجه از کنارش رفتم سمت اتاق کامین بعد از این که بیدارش کردم اومدم پایین واسه خودم چای ریختم و نشستم بعد از صبحونه اونا رفتم و منم موندم چی درست کنم واسه ناهارشون....
#اخر هفته...روز مهمونی... #کارن...
توی این یه هفته تا تونستم با جانان هر دقیقه کلکل داشتیم و اخرم من زورم چربیده ...البته اونم هر دفعه یه جوری جبران کرده ...الان که بهش فک میکنم بازوم تیر میکشه جای گازی که دیروز صبح بخاطر بغل گرفتن دوبارش گرفت ازم...
هی خدا ....امروز قرار مهمونا تولد سویل بیان تو مثلا صیغه نامه مارو ببینن من سند اون خونه رو واسه سورین فزستادم ...
امشب قیافه خودش و شهاب دیدنیه...
کارا رو همه کامین انجام داده بود و خیالم راحت بود این چند روز هر چی خواستم وقت کنم بریم لباس بخریم نتونستم و حالا مجبوریم امروز صبح بریم لباس بخریم...
من: هی جانان کجا موندی بیا دیگه...
جانان: اومدم بابا تو برو سوار ماشین منم اومد....
پوفی کردم و رفتم سمت پارکینگ و سار ماشین مشکی خوشگلم شدم ...
بعد از چند دقیقه خانم تشریف اوردن...نگاهی بهش کردم که..
بهله خانم باز رژ پر رنگ زدن....
من: پاکش کن...زود تا خودم پاک نکردم...
جانان: اه خوب چشه ببین به این خوبی...
من: به خاطر همین زیادی خوبه پاک کنش...
دوستای گل اینم پارت امشب تقدیم نگاه خوشگلتون..
#جانان...
اخ خدا واسه چی منو فلج کردی ....زدم زیر گریه.....
یهو صدای کارن اومد...
کارن: چیه چته جانان واسه چی گریه میکنی ...چشمات رو واسه چی بستی....
من: میترسم چشمام رو باز نمیکنم...
کارن: چته واسه چی میترسی خوب ....
من: من ...من..فلج شدم...نمیتونم دستو پام رو تکون بدم...
کارن با حرف زد زیر خنده ...کوفت نکبت اخه کجای فلج شدن من خنده داره...
من: اخه کجاش خنده داره ....
کارن به زور خندش رو کنترل کرد و گفت:
جوجه خنگ خودمی ...اخه دختر...توکه فلج نشدی فقط...تو بغل من بودی نمیتونستی تکون بخووی....
چشمام رو سرعت فشنگ باز کردم و نگاهی یه خودم انداختم....بهله من رو اقا مثل دختری که کوالا بهش چسبیده گرفته بود...حرصی نگاش کردم و گفتم:
تو. به چه جرعتی منو بغل گرفتی....اه ولم کن...ترکیدم...
کارن: واسه چی حالا ترکیدی...
من: دستشویی دارم ولم کن برم ریخت...
دوباره خندید و ولم کرد خودم رو سریع رسوندم به سرویس ...بعد از تموم کارم اومدم بیرون خوب حالا بریم سراغ این کارن بیشعور...
کارن روی تخت خوابیده بود رفتم سمتش و محکم یکی زدم رو شکمش که سیخ سر جاش نشست..
کارن: چی کار میکنی ...اخ..معلومه چته...
من: تا تو باشی منو بغل نگیری...کی بهت اجازه داد ...
کارن: به تو چه من زن خودم رو بغل گرفتم...
من: این طوریه منم خوب کردم شوهرم زدم به تو چه....
بعدم از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین و میز صبحونه رو چیدم...
کارن رو دیدم داره میاد پایین بی توجه از کنارش رفتم سمت اتاق کامین بعد از این که بیدارش کردم اومدم پایین واسه خودم چای ریختم و نشستم بعد از صبحونه اونا رفتم و منم موندم چی درست کنم واسه ناهارشون....
#اخر هفته...روز مهمونی... #کارن...
توی این یه هفته تا تونستم با جانان هر دقیقه کلکل داشتیم و اخرم من زورم چربیده ...البته اونم هر دفعه یه جوری جبران کرده ...الان که بهش فک میکنم بازوم تیر میکشه جای گازی که دیروز صبح بخاطر بغل گرفتن دوبارش گرفت ازم...
هی خدا ....امروز قرار مهمونا تولد سویل بیان تو مثلا صیغه نامه مارو ببینن من سند اون خونه رو واسه سورین فزستادم ...
امشب قیافه خودش و شهاب دیدنیه...
کارا رو همه کامین انجام داده بود و خیالم راحت بود این چند روز هر چی خواستم وقت کنم بریم لباس بخریم نتونستم و حالا مجبوریم امروز صبح بریم لباس بخریم...
من: هی جانان کجا موندی بیا دیگه...
جانان: اومدم بابا تو برو سوار ماشین منم اومد....
پوفی کردم و رفتم سمت پارکینگ و سار ماشین مشکی خوشگلم شدم ...
بعد از چند دقیقه خانم تشریف اوردن...نگاهی بهش کردم که..
بهله خانم باز رژ پر رنگ زدن....
من: پاکش کن...زود تا خودم پاک نکردم...
جانان: اه خوب چشه ببین به این خوبی...
من: به خاطر همین زیادی خوبه پاک کنش...
دوستای گل اینم پارت امشب تقدیم نگاه خوشگلتون..
۱۰.۲k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.