رام نشده p

♡رام نشده p2♡

اما نفهمیدم چیشد ... فقط تا به خودم اومدم دیدم روم خیمه زده . با عصبانیت بهش نگاه کردم . احساس کردم صورتم داغ کرده .
گفتم : چیکار میکن___
نرا مچ دستامو محکم گرفت و بالا سرم قفلشون کرد. نرا : اینجا چیکار میکنی و چی میخوای ؟ کی هستی ؟
میخواستم از قدرتم استفاده کنم و فرار کنم اما حاله ی نوری سفید رنگی دورم ظاهر شد . حس عجیبی داشتم اما اهمیت ندادم . خواستم دندونامو در بیارم و گازش بگیرم اما هرکاری کردم نتونستم ... انگار یه چیزی نمیذاشت ... اون حاله ...
لعنتی . این scp زیادی قویه ... کاری از دستم بر نمیاد .
نرا : ده بنال دیگهههه
شیزوکو : و.واتاشی وا .. شیزوکو دس . یه scp سطح متوسطم
نرا : مطمعنی ؟
شیزوکو : اوهوم
نرا : خب دوتا راه داری . یا کشته میشی ... یا زیندانیم میشی
شیزوکو : ده ولم کننن .. بزار بر____
اما یهو به خودم اومدم و احساس کردم دست و پام شل شده ... چی ؟ پتو ؟ من ... پتو شدممم ؟ شوخی میکنییی ؟
نرا منو برد روی تختش . دراز کشید و بغلم کرد . سرخ شدم و پتوعم همزمان قرمز و داغ شد
وای نه ... دیر شد ... باید تا یه ساعتی اطلاعاتو میفرستادم تو دردسر افتادم ....
نرا : چرا ؟ چطور ؟
شیزوکو : هوم ؟
نرا : چطور دلت میاد هم نوع های خودتو دستگیر کنی ؟ میدونی چن نفرشون زخاطرت کشته شدن ؟
شیزوکو : موضوع این نیست ... اگه اینکارو نکنم منم میکشن
ینی حاظر نیستی بخاطر نجات نسلت بمیری ؟
شیزوکو : من ___
یهو صدای شکستن در اومد ... اونا اومدن ... سازمان اومده دنبالم ...
نرا منو از حالت پتو دروورد و جلوم ایستاد . اونا تونسته بودن راه کشتنشو پیدا کنن ... اما ... از الان باید ثابت کنم بخاطر نجات نسلم میتونم بمیرم
جلوی نرارو گرفتم و با عصبانیت بهشون نگاه کردم . شیزوکو : دستتون بهش بخوره قسم میخورم خونتونو تا ته میمکم
اما یهو بهم شلیک کردن . یکی از سربازا پاشو روی گردنم فشار داد و محکم خوردم زمین و با صحنه ی افتادن نرا توسط شلیک مواجه شدم . چشمام پر اشک بود و تار میدیدم و خودمو سرزنش میکردم : منو .... ببخش .. نرا
و یهو چشمام سیاهی رفت
وقتی چشمامو باز کردم ......

پارت بعد ۱۰ لایک
دیدگاه ها (۵)

♡ رام نشده p3 ♡وقتی چشمامو باز گردم . با میله های قفس مواجه ...

♡ رام نشده p4♡ یهو واکنشاش وحشیانه تر شدن . طولی نکشید که پو...

♡ رام نشده p1 ♡توضیحات اولیه : سناریوی آشنایی با نرا . موضوع...

سلامممم خو امروز تولمو میگیرن ولی هنوز مونده تا تولد اصلیم ....

شوهر دو روزه. پارت۵۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط