رام نشده p
♡ رام نشده p1 ♡
توضیحات اولیه : سناریوی آشنایی با نرا . موضوعات در هر سناریو تغییر میکنه . سناریوی قبلی هم مینویسم فعلا گشادیم میاد 😂
و کل داستان از شیزوکوعه
~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~
امروز ماموریت جدیدی دارم . اما ... ظاهرا این یکی با بقیشون خیلی فرق داره ... یه scp غیر فابل کنترل تو دسته ی کتر و دایموند . اینجا سازمان scp عه . سازمانی که موظفه روی رفتار و ساختار موجوادت ماوراالطبیعه تحقیق کنه . این موجودات به اصطلاح ماوراالطبیعه scp نام دارن
بعضی از scp هارو بخاطر سختی در جابه جایی در همون محل زندانی میکنن ، بعضیا هم تکنولوژی ای برای نابود یا زندانی گردنشون وجود نداره چون قدرت ماورایی دارن
سازمان ما شامل دانشمندان ، سرباز ها ( که منم جزوش میشم ) زندانی ها و رئساس
اما دسته بندی ها :
Scp ها شامل ۸ دستن
سیف : دسته ی امن و بی خطر
یوکلید : تقریبا بی خطر اما شرایط نگهداری سخت
کتر : دسته ی بشدت خطرناک و غیر قابل کنترل ( در گاهی مواقع کمیاب شناسایی شده منم در این دسته میتونم قرار بگیرم )
دامیل : در شرایط کنترل سده به سازمان کمک میکنن که منم در این دسته قرار میگیرم
ایستریک : دارای توانایی غیر قابل توصیف
دایموند : دسته ای که میتونن اخرالزمان بپا کنن اما بی دلیل اینکارو نمیکنن
سازمان به من ماموریت داده تا یکی از کمیاب ترین و ناشناخته ترین scp هارو تعقیب و دستگیر کنم .
البته ... من فقط یه خوناشام ساده ام اما تا حالا بیشتر scp هارو من دستگیر کردم . در کمدمو باز گردم و لباس و شلوار چسبون سیاهمو برداشتم و پوشیدم . موهامو باز کردم . رگه های قرمز موهام تو نور ماه میتابید . اما ایا اون scp میتونست متوجه قدمای فرو صوتم بشه ؟
ساعت نزدیکای ۳ نصفه شبه . دیرم شد ... از سازمان به سمت ادرسی که بهم دادن پرواز کردم و به ادرس رسیدم . با دیدن خونه منعجب شدم . خب ... از یه scp دسته ی کتر بعید نیس همچبن خونه ایم داشته باشه . از پشت پنجره خونه رو رصد کردم . شلوغ پلوغ بود . همینطور تا حدی ترسناک .... خودشه ... scp عه . روی دیوارا جای چنگ بود . بالشتای پاره پوره و دستمال کاغذی زمین اتاقو پر کرده بودن . و این گارو برام سخت تر میکرد . انگار خودش به فکر تله بوده .... در پنجرا رو باز کردم و فرو صوت وارد شدم و اروم اروم بالای سرش رفتم ... خب ... ناز خوابیده بود ... اطلاعاتشو جمع اوری کردم . اما ناز بودنش فقط تا اون وقع طول کشید
نرا با چشمای بسته گفت : هوی ... خوب نیس ادم بیاد تو خونه ی مردم فضولی کنه ها ....
شوکه شدم ... ب.بیدار بود ؟
سریع گارد گرفتم و خواستم بیهوشش کنم اما ......
پارت بعد ۱۰ لایک
دستم شیکست توروخدا حمایت کنید 😂😭
توضیحات اولیه : سناریوی آشنایی با نرا . موضوعات در هر سناریو تغییر میکنه . سناریوی قبلی هم مینویسم فعلا گشادیم میاد 😂
و کل داستان از شیزوکوعه
~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~
امروز ماموریت جدیدی دارم . اما ... ظاهرا این یکی با بقیشون خیلی فرق داره ... یه scp غیر فابل کنترل تو دسته ی کتر و دایموند . اینجا سازمان scp عه . سازمانی که موظفه روی رفتار و ساختار موجوادت ماوراالطبیعه تحقیق کنه . این موجودات به اصطلاح ماوراالطبیعه scp نام دارن
بعضی از scp هارو بخاطر سختی در جابه جایی در همون محل زندانی میکنن ، بعضیا هم تکنولوژی ای برای نابود یا زندانی گردنشون وجود نداره چون قدرت ماورایی دارن
سازمان ما شامل دانشمندان ، سرباز ها ( که منم جزوش میشم ) زندانی ها و رئساس
اما دسته بندی ها :
Scp ها شامل ۸ دستن
سیف : دسته ی امن و بی خطر
یوکلید : تقریبا بی خطر اما شرایط نگهداری سخت
کتر : دسته ی بشدت خطرناک و غیر قابل کنترل ( در گاهی مواقع کمیاب شناسایی شده منم در این دسته میتونم قرار بگیرم )
دامیل : در شرایط کنترل سده به سازمان کمک میکنن که منم در این دسته قرار میگیرم
ایستریک : دارای توانایی غیر قابل توصیف
دایموند : دسته ای که میتونن اخرالزمان بپا کنن اما بی دلیل اینکارو نمیکنن
سازمان به من ماموریت داده تا یکی از کمیاب ترین و ناشناخته ترین scp هارو تعقیب و دستگیر کنم .
البته ... من فقط یه خوناشام ساده ام اما تا حالا بیشتر scp هارو من دستگیر کردم . در کمدمو باز گردم و لباس و شلوار چسبون سیاهمو برداشتم و پوشیدم . موهامو باز کردم . رگه های قرمز موهام تو نور ماه میتابید . اما ایا اون scp میتونست متوجه قدمای فرو صوتم بشه ؟
ساعت نزدیکای ۳ نصفه شبه . دیرم شد ... از سازمان به سمت ادرسی که بهم دادن پرواز کردم و به ادرس رسیدم . با دیدن خونه منعجب شدم . خب ... از یه scp دسته ی کتر بعید نیس همچبن خونه ایم داشته باشه . از پشت پنجره خونه رو رصد کردم . شلوغ پلوغ بود . همینطور تا حدی ترسناک .... خودشه ... scp عه . روی دیوارا جای چنگ بود . بالشتای پاره پوره و دستمال کاغذی زمین اتاقو پر کرده بودن . و این گارو برام سخت تر میکرد . انگار خودش به فکر تله بوده .... در پنجرا رو باز کردم و فرو صوت وارد شدم و اروم اروم بالای سرش رفتم ... خب ... ناز خوابیده بود ... اطلاعاتشو جمع اوری کردم . اما ناز بودنش فقط تا اون وقع طول کشید
نرا با چشمای بسته گفت : هوی ... خوب نیس ادم بیاد تو خونه ی مردم فضولی کنه ها ....
شوکه شدم ... ب.بیدار بود ؟
سریع گارد گرفتم و خواستم بیهوشش کنم اما ......
پارت بعد ۱۰ لایک
دستم شیکست توروخدا حمایت کنید 😂😭
- ۳.۶k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط