Pt 18
Pt 18
گیر افتادم
ا/ت:الو مامان تویی؟
تهیونگ :خب ن
ا/ت:اهه تویی از جونم چی میخوای
تهیونگ:جونگ کوک رو دیدم که از خونت اومد بیرون نگران شدم
ا/ت:چرا چرا نگران شدی؟ توهم ک به هرحال میخواستی منو بکشی دیگه اینکه تو منو تعقیب میکنی؟؟
تهیونگ:خب ن
(قطع کردن)
ا/ت:دارم دیوونه میشم
(شب)
ا/ت:یعنی زنگ بزنم؟ اگه زنگ زدم بهم بگه ک چرا ب حرفام گوش نکردی چی؟
(زنگ زدن)
سوک هون :الو؟
ا/ت:س. سلام خوب. ی سو. ک هون؟
سوک هون:ا/ت خوبی؟
ا/ت:ار.. نه نه سوک هون خوب نیستم هقق
سوک هون:خونه ای؟ الان میام
(چند دقیقه بعد)
سوک هون:محکم بغلم کرد
خوبی؟ میدونی چقد خواستم بهت زنگ بزنم اما ترسیدم ک ازم ناراحت باشی
ا/ت:منم همینطور خیلی ترسیدم ک دوباره اون حرف هارو بهم بزنی
سوک هون:مگه چیشده؟
همه چیو بهش تعریف کردم
سوک هون:چرا اینارو زودتر بهم نگفتی دختر؟!
الان سکته رو میزنم از بیمارستان میای؟
ا/ت:ارع
سوک هون:کجات زخمیه؟
لباسمو یه ذره بالا بردم
سوک هون :جلو چشمشو گرفت وای ا/ت چیکار میکنی
ا/ت:بابا نمیخوام لخت کنم دارم جای زخمو نشونت میدم
دستشو از جلو چشماش برداشت
چشماش گرد شد
سوک هون:ا/ت! این این جای چا. چاقوعه
ا/ت:درسته اون توی همون مهمونی بهم حمله کرد
سوک هون :بیا بیا اینجا بشین راستی کی تورو بیمارستان رسوند خودت رفتی چجوری؟
ا/ت:خب راستش تهیونگ منو برد بیمارستان
سوک هون:چی؟ تهیونگ؟ مگه نمیخواست بکشتت؟
ا/ت:نمیدونم بهش وقت ندادم اینو بگه میخواست توضیح بده اما خب من..
سوک هون:نمیدونم چ دلیلی داشته اما خیلی خوشحالم ک الان بهتری
ا/ت:میگم سوک هون
سوک هون:ها؟ چیشده؟
ا/ت:میشه تا اومدن مامان بابام تو پیشم بمونی
سوک هون:ه.. ها؟ چی؟
ا/ت: خواهش میکنم سوک هون
سوک هون:اگه میخوای اینجا بمونم میمونم عیبی نداره
تهیونگ:نههه(داد) تو اینجا نمیمونی
ا/ت:چ. چ تو چجوری اومدی داخل
تهیونگ:نمیزارم نمیزارم!
ا/ت:س.. سوک هون این تهیونگه
سوک هون :چی؟ کثافت خودم حسابشو میرسم
سوک هون:تو میخواستی بلایی سر ا/ت بیاری؟ زندت نمیزارم
ا/ت:سوک هون اون پیشش اصلحه داره اروم باش
(تق)
چطورع خماری😌بمونین
هی حمایتم کن!
گیر افتادم
ا/ت:الو مامان تویی؟
تهیونگ :خب ن
ا/ت:اهه تویی از جونم چی میخوای
تهیونگ:جونگ کوک رو دیدم که از خونت اومد بیرون نگران شدم
ا/ت:چرا چرا نگران شدی؟ توهم ک به هرحال میخواستی منو بکشی دیگه اینکه تو منو تعقیب میکنی؟؟
تهیونگ:خب ن
(قطع کردن)
ا/ت:دارم دیوونه میشم
(شب)
ا/ت:یعنی زنگ بزنم؟ اگه زنگ زدم بهم بگه ک چرا ب حرفام گوش نکردی چی؟
(زنگ زدن)
سوک هون :الو؟
ا/ت:س. سلام خوب. ی سو. ک هون؟
سوک هون:ا/ت خوبی؟
ا/ت:ار.. نه نه سوک هون خوب نیستم هقق
سوک هون:خونه ای؟ الان میام
(چند دقیقه بعد)
سوک هون:محکم بغلم کرد
خوبی؟ میدونی چقد خواستم بهت زنگ بزنم اما ترسیدم ک ازم ناراحت باشی
ا/ت:منم همینطور خیلی ترسیدم ک دوباره اون حرف هارو بهم بزنی
سوک هون:مگه چیشده؟
همه چیو بهش تعریف کردم
سوک هون:چرا اینارو زودتر بهم نگفتی دختر؟!
الان سکته رو میزنم از بیمارستان میای؟
ا/ت:ارع
سوک هون:کجات زخمیه؟
لباسمو یه ذره بالا بردم
سوک هون :جلو چشمشو گرفت وای ا/ت چیکار میکنی
ا/ت:بابا نمیخوام لخت کنم دارم جای زخمو نشونت میدم
دستشو از جلو چشماش برداشت
چشماش گرد شد
سوک هون:ا/ت! این این جای چا. چاقوعه
ا/ت:درسته اون توی همون مهمونی بهم حمله کرد
سوک هون :بیا بیا اینجا بشین راستی کی تورو بیمارستان رسوند خودت رفتی چجوری؟
ا/ت:خب راستش تهیونگ منو برد بیمارستان
سوک هون:چی؟ تهیونگ؟ مگه نمیخواست بکشتت؟
ا/ت:نمیدونم بهش وقت ندادم اینو بگه میخواست توضیح بده اما خب من..
سوک هون:نمیدونم چ دلیلی داشته اما خیلی خوشحالم ک الان بهتری
ا/ت:میگم سوک هون
سوک هون:ها؟ چیشده؟
ا/ت:میشه تا اومدن مامان بابام تو پیشم بمونی
سوک هون:ه.. ها؟ چی؟
ا/ت: خواهش میکنم سوک هون
سوک هون:اگه میخوای اینجا بمونم میمونم عیبی نداره
تهیونگ:نههه(داد) تو اینجا نمیمونی
ا/ت:چ. چ تو چجوری اومدی داخل
تهیونگ:نمیزارم نمیزارم!
ا/ت:س.. سوک هون این تهیونگه
سوک هون :چی؟ کثافت خودم حسابشو میرسم
سوک هون:تو میخواستی بلایی سر ا/ت بیاری؟ زندت نمیزارم
ا/ت:سوک هون اون پیشش اصلحه داره اروم باش
(تق)
چطورع خماری😌بمونین
هی حمایتم کن!
۱۱.۲k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.