پرنسسمن

#پرنسس_من🤍🥂
#part_11

[ ویو جونگکوک ]

امروز به دلیل یه کاری اومده بودم کافه... داشتم اطرافم رو نگاه می‌کردم که یهو چشمم افتاد به یون سوک... واقعا خودش بود؟ اون مگه خونه نبود؟ چجوری اومده اینجا؟
عصبی از جام بلند شدم و به سمتش رفتم ولی به محض اینکه چشمم به مردی که رو به روش نشسته بود افتاد رسما برگام ریخت! این... این که رئیس چوی‌عه! چرا داره با یون سوک حرف میزنه؟
کلافه سمت یون سوک رفتم و صداش زدم

- یون سوک؟

با ترس برگشت و بهم نگاه کرد..‌. از چشماش به وضوح میشد ترسو دید

- رئیس چوی؟ اینجا چیکار میکنی؟

÷ فکر نمیکردم اینجا ببینمت جونگکوک!

- هه...منم!

÷ میخواستم ببینم این دختر خوشبخت کیه که تونسته مُخ تو رو بزنه... به هرحال بهم میاین

بعد از گفتن این حرف از جاش بلند شد و رفت!

این چه مرگش شده؟ منظورش از این حرفش چی بود؟

- چرا لال شدی؟ اینجا چه غلطی میکنی؟ چجوری اومدی بیرون؟

+ همونطور که تو اومدی... با پا!

از اینکه تا این حد لجباز بود واقعا حرصی میشدم! حوصله کل کل کردنو نداشتم واسه همین دستشو گرفتم و دنبال خودم کشوندمش سمت ماشین
دیدگاه ها (۲)

#پرنسس_من🤍🥂#part_12+ ولممم کننن... من دنبال تو نمیامبه حرفش ...

#پرنسس_من🤍🥂#part_13بلاخره رسیدیم خونه و میدونستم که اگه بازم...

#پرنسس_من🤍🥂#part_10نمیدونم چه نقشه ای داشت ولی بخاطر جونمم ک...

#پرنسس_من🤍🥂#part_9{ پرش زمانی به صبح }صبح با صدای زنگ گوشیم ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁴{ ساعت ⑨صبح } داشتیم صبحونه میخوردیم... ه...

فیک کوک(part3)

فیک کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط