بچه ها پارت ۱۸ پاک شده
بچه ها پارت ۱۸ پاک شده
توی کامنت های همین پست پارت ۱۸ رو میزارم
انچه گذشت
جونگ هی:نه بد به دلت راه نده
part ¹⁷
ات ویو
جونگ هی:ات من یکم میخوام برم پایین قدم بزنم در رو برای کسی باز نکن چون من کلید دارم
+باشه عزیزم برو مواظب باش
جونگ هی رفت یکم قدم بزنه منم نشستم و یکم فیلم دیدم
وسط فیلم بودم که گوشیم زنگ خورد
یه شماره ناشناس بود
جواب دادم
+الو؟
ناشناس:سلام خانم کوچولو بهتره خودتو زود نشون بدی چون پیدا کردن عشق خوشگلت برام کاری نداره
ا...او...اون لویی بود
با کوک کاری نداشته باش
لویی:بهتره خودت بیای به جایی که میگم البته اگه میخوای واسش اتفاقی نیوفته
+باشه کجا باید بیام؟
لویی:بیا به کلاس رقص قدیمی همونی که قبلا میومدی فقط به نفعته تنها بیای چون سالم موندن خودت و عشقت رو تضمین نمیکنم
+باشه الان میام
لویی:خوبه
ترس تمام وجودم رو گرفته بود نه واسه خودت واسه کوک
میترسیدم لویی سر قولش نمونه و بلایی سر کوک بیاره
از یه طرف هم نمیدونستم به کوک بگم یا نه
اون گفت تنها برم و اگه به کوک بگم بلایی سرش میاره پس به کوک نمیگم
(بچه ها به حرف هایی که ات میزنه دقت کنید که بعد گیج نشید )
پاشدم لباس هام رو عوض کردم و رفتم به طرف جایی که لویی گفت
چند مین بعد رسیدم
رفتم داخل که برام صدای کوک اومد
شنیدم داره منو صدا میکنه
به طرف صدا رفتم که دیدم یه داره از گوشی میاد همون لحظه حس کردم یه نفر پشت سرمه برگشتم که دیدم لویی پشت سرم وایساده بود
لویی:افرین خانم کوچولو خوبه حرف گوش کن شدی
+از من چی میخوای؟
لویی:یکم صبر کن هنوز زوده بفهمی فعلا بیا و جونگ کوک جونت یه یادگاری بزاریم
+(نفس عمیقی از روی حرص میکشه)
لویی: خب شروع میکنم (دوربین رو دستش میگیره و شروع میکنه فیلم گرفتم)خب به کوک جونت بگو حالت خوبه ولی فعلا
اون منو به صندلی بسته بود شانس اورد بسته بود منو وگرنه یه جوری مزدم تو دهنش 😠
اون همینجوری داشت برای خودش زر زر میکرد که یهو.......
توی کامنت های همین پست پارت ۱۸ رو میزارم
انچه گذشت
جونگ هی:نه بد به دلت راه نده
part ¹⁷
ات ویو
جونگ هی:ات من یکم میخوام برم پایین قدم بزنم در رو برای کسی باز نکن چون من کلید دارم
+باشه عزیزم برو مواظب باش
جونگ هی رفت یکم قدم بزنه منم نشستم و یکم فیلم دیدم
وسط فیلم بودم که گوشیم زنگ خورد
یه شماره ناشناس بود
جواب دادم
+الو؟
ناشناس:سلام خانم کوچولو بهتره خودتو زود نشون بدی چون پیدا کردن عشق خوشگلت برام کاری نداره
ا...او...اون لویی بود
با کوک کاری نداشته باش
لویی:بهتره خودت بیای به جایی که میگم البته اگه میخوای واسش اتفاقی نیوفته
+باشه کجا باید بیام؟
لویی:بیا به کلاس رقص قدیمی همونی که قبلا میومدی فقط به نفعته تنها بیای چون سالم موندن خودت و عشقت رو تضمین نمیکنم
+باشه الان میام
لویی:خوبه
ترس تمام وجودم رو گرفته بود نه واسه خودت واسه کوک
میترسیدم لویی سر قولش نمونه و بلایی سر کوک بیاره
از یه طرف هم نمیدونستم به کوک بگم یا نه
اون گفت تنها برم و اگه به کوک بگم بلایی سرش میاره پس به کوک نمیگم
(بچه ها به حرف هایی که ات میزنه دقت کنید که بعد گیج نشید )
پاشدم لباس هام رو عوض کردم و رفتم به طرف جایی که لویی گفت
چند مین بعد رسیدم
رفتم داخل که برام صدای کوک اومد
شنیدم داره منو صدا میکنه
به طرف صدا رفتم که دیدم یه داره از گوشی میاد همون لحظه حس کردم یه نفر پشت سرمه برگشتم که دیدم لویی پشت سرم وایساده بود
لویی:افرین خانم کوچولو خوبه حرف گوش کن شدی
+از من چی میخوای؟
لویی:یکم صبر کن هنوز زوده بفهمی فعلا بیا و جونگ کوک جونت یه یادگاری بزاریم
+(نفس عمیقی از روی حرص میکشه)
لویی: خب شروع میکنم (دوربین رو دستش میگیره و شروع میکنه فیلم گرفتم)خب به کوک جونت بگو حالت خوبه ولی فعلا
اون منو به صندلی بسته بود شانس اورد بسته بود منو وگرنه یه جوری مزدم تو دهنش 😠
اون همینجوری داشت برای خودش زر زر میکرد که یهو.......
۶.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.