انچه گذشت
انچه گذشت
جونگ هی:بیا اینجا حرف میزنیم
part ¹⁹
کوک ویو
وقتی جونگ هی زنگ زد یه دلشوره بدی بهم دست داد ولی جواب دادم
(مکالمشون)
با سرعت زیادی رانندگی میکردم چون میترسیدم اتفاقی واسه ات افتاده باشه
از جونگ هی مطمئن بودم چون میدونستم از پس خودش بر میاد ولی ات نه
بعد از چند مین رسیدیم
سریع ماشین رو پارک کردم و رفتیم بالا
توی لاوی پرسیدم کدوم اتاق هستن و رفتیم به اتاقی که گفتن و در زدیم
جونگ هی درو باز کرد
جونگ هی:سلا.....
_بگو ببینم چی شده ات کجاست؟
جونگ هی:کوک ات رفته
_کجا رفته یعنی چی رفته مگه تو اینجا نبودی؟(عصبی)
جونگ هی:چرا ولی برای هوا خوری یکم رفتم بیرون واقعا معذرت میخوام (بغض و گریه)
_هی هی خواهر کوچولو نمیخواد گریه کنی مگه تقصیر توعه تو هم قرار نبود مثل پرستار مراقب ات باشی
الان دیگه اتفاقیه که افتاده باید دنبال راه حل باشیم (جونگ هی رو بغل میکنه)
وقتی داشت میرفت چیزی همراهش نبود
جونگ هی:چرا یه نامه خداحافظی گذاشته ولی فکر کنم بدونم کجاست چون قبل از رفتنش دیدم توی سالن رقص باله قدیمیشه قبلا اونجا کلاس میرفته
_پس بریم اونجا
همه حرکت کردیم به طرف اون کلاس رقص لعنتی
درسته از جونگ هی عصبی بودم ولی تقصیر اون نبود
اون موظف نبود مراقب ات باشه ولی باید حواسش به ات میبود خیلی از خواهر ها همین کار هم نمیکنن و این برام با ارزشه که اون برام این کارو کرد پس اون مقصر این موضوع نیست
رسیدیم به اون کلاس رقص
رفتیم داخل که دیدم ات به صندلی بسته شده و اون عوضی داره به طرفش میره نتونستم خودمو کنترل کنم و افتادم روی سر لویی و شروع کردم به زدنش
(زمان حال)
ات ویو
+خوبه که اون نامه رو خوندید ولی من نمیخواستم شما رو تو خطر بندازم واسه همین تنها اومدم
وون هی:الان وقت این حرف ها نیست اول باید تو رو از اینجا ببریم ،عزیزم تو و ات از اینجا برید خطرناکه
(رو به مادر کوک)
وون هی:خانم جئون شما هم از اینجا برید خطرناکه
مادر:باشه بچه ها بریم توی ماشین
ما رفتیم توی ماشین چند مین بعد کوک و بقیه اومدن
تا کوک رو دیدم دوییدم بغلش و محکم بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن
_هییییش تموم شد چاگیا دیگه اتفاق بدی نمیوفته نگران نباش
+کوک ازم عصبانی ؟
_درباره این موضوع بعدا حرف میزنیم(عصبی)(این رو یه جوری گفت که فقط ات بشنوه)
+اما کو.......
__گفتم بعدا ات(یکم بلند این رو همه شنیدن)
+باشه
پدر:خب به خیر گذشت بهتره دیگه برگردیم سئول
_پدر شما با ماشین خودتون بیاید من و ات با ماشین جونگ هی
میخوام با ات حرف بزنم (جمله اخر رو دم گوش پدرش گفت)
پدر:باشه پسرم ،پس ما دیگه میریم فقط کوک
_بله
پدر:اون دختر به اندازه کافی داره با استرس و چیز های بد دست و پنجه نرم میکنه تو بدترش نکن(دم گوش کوک)
_باشه پدر ممنون
_ات سوار شو
+باشه.........
جونگ هی:بیا اینجا حرف میزنیم
part ¹⁹
کوک ویو
وقتی جونگ هی زنگ زد یه دلشوره بدی بهم دست داد ولی جواب دادم
(مکالمشون)
با سرعت زیادی رانندگی میکردم چون میترسیدم اتفاقی واسه ات افتاده باشه
از جونگ هی مطمئن بودم چون میدونستم از پس خودش بر میاد ولی ات نه
بعد از چند مین رسیدیم
سریع ماشین رو پارک کردم و رفتیم بالا
توی لاوی پرسیدم کدوم اتاق هستن و رفتیم به اتاقی که گفتن و در زدیم
جونگ هی درو باز کرد
جونگ هی:سلا.....
_بگو ببینم چی شده ات کجاست؟
جونگ هی:کوک ات رفته
_کجا رفته یعنی چی رفته مگه تو اینجا نبودی؟(عصبی)
جونگ هی:چرا ولی برای هوا خوری یکم رفتم بیرون واقعا معذرت میخوام (بغض و گریه)
_هی هی خواهر کوچولو نمیخواد گریه کنی مگه تقصیر توعه تو هم قرار نبود مثل پرستار مراقب ات باشی
الان دیگه اتفاقیه که افتاده باید دنبال راه حل باشیم (جونگ هی رو بغل میکنه)
وقتی داشت میرفت چیزی همراهش نبود
جونگ هی:چرا یه نامه خداحافظی گذاشته ولی فکر کنم بدونم کجاست چون قبل از رفتنش دیدم توی سالن رقص باله قدیمیشه قبلا اونجا کلاس میرفته
_پس بریم اونجا
همه حرکت کردیم به طرف اون کلاس رقص لعنتی
درسته از جونگ هی عصبی بودم ولی تقصیر اون نبود
اون موظف نبود مراقب ات باشه ولی باید حواسش به ات میبود خیلی از خواهر ها همین کار هم نمیکنن و این برام با ارزشه که اون برام این کارو کرد پس اون مقصر این موضوع نیست
رسیدیم به اون کلاس رقص
رفتیم داخل که دیدم ات به صندلی بسته شده و اون عوضی داره به طرفش میره نتونستم خودمو کنترل کنم و افتادم روی سر لویی و شروع کردم به زدنش
(زمان حال)
ات ویو
+خوبه که اون نامه رو خوندید ولی من نمیخواستم شما رو تو خطر بندازم واسه همین تنها اومدم
وون هی:الان وقت این حرف ها نیست اول باید تو رو از اینجا ببریم ،عزیزم تو و ات از اینجا برید خطرناکه
(رو به مادر کوک)
وون هی:خانم جئون شما هم از اینجا برید خطرناکه
مادر:باشه بچه ها بریم توی ماشین
ما رفتیم توی ماشین چند مین بعد کوک و بقیه اومدن
تا کوک رو دیدم دوییدم بغلش و محکم بغلش کردم و شروع کردم گریه کردن
_هییییش تموم شد چاگیا دیگه اتفاق بدی نمیوفته نگران نباش
+کوک ازم عصبانی ؟
_درباره این موضوع بعدا حرف میزنیم(عصبی)(این رو یه جوری گفت که فقط ات بشنوه)
+اما کو.......
__گفتم بعدا ات(یکم بلند این رو همه شنیدن)
+باشه
پدر:خب به خیر گذشت بهتره دیگه برگردیم سئول
_پدر شما با ماشین خودتون بیاید من و ات با ماشین جونگ هی
میخوام با ات حرف بزنم (جمله اخر رو دم گوش پدرش گفت)
پدر:باشه پسرم ،پس ما دیگه میریم فقط کوک
_بله
پدر:اون دختر به اندازه کافی داره با استرس و چیز های بد دست و پنجه نرم میکنه تو بدترش نکن(دم گوش کوک)
_باشه پدر ممنون
_ات سوار شو
+باشه.........
۴.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.