کسی که خانوادم شد p9
کسی که خانوادم شد p9
(ات ویو)
پوزخند زدو گفت
_ مطمئنی؟! اینکه از چیزی که گفتی پشیمون نمیشی،مطمئنی می خوای به دست من کشته شی
لال شده بودم و فقط تو چشماش نگاه می کردم
_ باشه اینکارو برات انجام میدم
سرشو توی گردنم فرو کرد و پوست گردنمو لیس زد اما بعد از اون......
(کوک ویو )
باید فعلا ی جوری ساکتش میکردم پس سرمو بردم تو گردنش و لیس زدم تا جای مناسب و پیدا کنم وقتی به جایی که دوست داشتم رسیدم دندون هامو بدون معطلی توی گردنش فرو کردم به وضوح شل شدن بدن شو احساس کردم این خون لعنتی زیادی رویاییه می خوام.... بیشتر می خوام .....کل خونشو می خوام
( از دید راوی)
شاهزاده یی که وابسته به چیزی نمی شد بعد از خوردن اون خون دیگه نتونست اون شخصیت سرد و مقاوم خودشو نگه داره اون کاملا معتاد اون خون شده بود معتاد بوی خونی که ترکیبش با بوی بدن صاحبش زیادی وسوسه انگیز بود
اون الان دیگه اختیارش دست خودش نبود با اینکه به وضوح احساس میکرد بدن دختر روبه روش سرد شده اما نمیتونست بیخیال این خون بشه
دخترک دیگه توان وایستادن و نداشت و از حال رفت اما قبل از اینکه بدنش با زمین سرد اثابت بکنه مرد روبه روش بدن بیجون دخترک رو گرفت تا بیشتر از اون مایع خوش مزه لذت ببره
اما شاهزاده اصلا هواسش نبود
اون خوب میدونست که هر خون آشامی نمیتونه جلوی این خون مقاومت کنه اما بازم وسوسه ای که توی وجودش بود به عقلش غلبه کرد و بین اون همه خون اشام تشنه خون دخترک رو مینوشید
خون دخترک از زخمش به روی گردنش سر می خورد و به روی زمین زیر پاش می چکید که این باعث دیوونه شدن خون اشام های تشنه ی اطرافش می شد
دیگه نتونستن خودشون رو کنترل بکنن و حمله کردن به سمت شاهزاده تا دخترک رو از چنگش در بیارن
شاهزاده با احساس اینکه می خوان به چیزی که جزو اموالشه دست درازی کنن دست از خوردن خون دخترک کشید و به سمت لشکر خون اشام های تشنه برگشت و فقط با ی حرکت.....با ی حرکت اون هارو به خاکستری نا چیز تبدیل کرد
شاهزاده دخترک بی جون رو بغل کرد و به داخل ماشین گذاشت و خودش هم سوار شد و شروع به حرکت کرد
توی مسیر همش به اینکه چطور ی خون تونسته بود چنین آشوبی راه بندازه فکر می کرد که .......
سوپرایزی گذاشتم براتون حال کنید😂
آخه من چقدر خوبم خدااا😂😂
(ات ویو)
پوزخند زدو گفت
_ مطمئنی؟! اینکه از چیزی که گفتی پشیمون نمیشی،مطمئنی می خوای به دست من کشته شی
لال شده بودم و فقط تو چشماش نگاه می کردم
_ باشه اینکارو برات انجام میدم
سرشو توی گردنم فرو کرد و پوست گردنمو لیس زد اما بعد از اون......
(کوک ویو )
باید فعلا ی جوری ساکتش میکردم پس سرمو بردم تو گردنش و لیس زدم تا جای مناسب و پیدا کنم وقتی به جایی که دوست داشتم رسیدم دندون هامو بدون معطلی توی گردنش فرو کردم به وضوح شل شدن بدن شو احساس کردم این خون لعنتی زیادی رویاییه می خوام.... بیشتر می خوام .....کل خونشو می خوام
( از دید راوی)
شاهزاده یی که وابسته به چیزی نمی شد بعد از خوردن اون خون دیگه نتونست اون شخصیت سرد و مقاوم خودشو نگه داره اون کاملا معتاد اون خون شده بود معتاد بوی خونی که ترکیبش با بوی بدن صاحبش زیادی وسوسه انگیز بود
اون الان دیگه اختیارش دست خودش نبود با اینکه به وضوح احساس میکرد بدن دختر روبه روش سرد شده اما نمیتونست بیخیال این خون بشه
دخترک دیگه توان وایستادن و نداشت و از حال رفت اما قبل از اینکه بدنش با زمین سرد اثابت بکنه مرد روبه روش بدن بیجون دخترک رو گرفت تا بیشتر از اون مایع خوش مزه لذت ببره
اما شاهزاده اصلا هواسش نبود
اون خوب میدونست که هر خون آشامی نمیتونه جلوی این خون مقاومت کنه اما بازم وسوسه ای که توی وجودش بود به عقلش غلبه کرد و بین اون همه خون اشام تشنه خون دخترک رو مینوشید
خون دخترک از زخمش به روی گردنش سر می خورد و به روی زمین زیر پاش می چکید که این باعث دیوونه شدن خون اشام های تشنه ی اطرافش می شد
دیگه نتونستن خودشون رو کنترل بکنن و حمله کردن به سمت شاهزاده تا دخترک رو از چنگش در بیارن
شاهزاده با احساس اینکه می خوان به چیزی که جزو اموالشه دست درازی کنن دست از خوردن خون دخترک کشید و به سمت لشکر خون اشام های تشنه برگشت و فقط با ی حرکت.....با ی حرکت اون هارو به خاکستری نا چیز تبدیل کرد
شاهزاده دخترک بی جون رو بغل کرد و به داخل ماشین گذاشت و خودش هم سوار شد و شروع به حرکت کرد
توی مسیر همش به اینکه چطور ی خون تونسته بود چنین آشوبی راه بندازه فکر می کرد که .......
سوپرایزی گذاشتم براتون حال کنید😂
آخه من چقدر خوبم خدااا😂😂
۹۹.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.