پارت ۱۴۷ Blood moon
پارت ۱۴۷ Blood moon
کوک: یه قرار داد میلیاردی بستم...حالا دارن تهدیدم میکنن که باید این قرار دادو کنسلش کنم
ا/ت:کیا؟
کوک:نمیدونم...من بخاطر خودم نمیترسم اونا تهدیدم کردن که به تو اسیب میزنن
با ترس بهش خیره شدم و اروم خزیدم تو بغلش گفتم
ا/ت:اگه واقعا بلایی سرم بیارن چی؟
-نترس تا وقتی من زندم هیچکس حق نداره بلایی سرت بیاره
ا/ت:جونگکوک
کوک:نترس میخوام واست بادیگارد بذارم
ا/ت:نه نمیخوام
کوک:لج نکن اینطورب نمیشه که
ا/ت:خوب منم هروقت رفتی شرکت باهات میام...اینجوری همش کنارتم دیگه
بهم نگاه کردو گفت
کوک:اینم حرفیه ولی اخه تورو با این وضعت کجا ببرم؟
کوک: نشنیدی دکتر گفت باید خیلی استراحت کنیو زیاد به خودت فشار نیاری
-خوب من اگه تو خونه بمونم که همش استرس و اضطراب میگرم
بعدم با التماس گفتم
ا/ت:باشه؟
یکم ناهم کردو گفت
کوک:قبول ولی به شرط اینکه واست بادیگارد بگیرم
از ناچاری قبول کردم
کوک:حالا بگیر بخواب
خودمو بیشتر تو بغلش جا کردمو سعی کردم بخوابم
ولی خوابم نبرد
شروع کردم به بازی کردن بایقه ی تیشرتش
کوک:نکن
صدا شو که شنیدم چند ثانیه بهش نگاه کردمو چیزی نگفتم
کرمم گرفته بود اذیتش کنم واسه همین با انگشتم کشیدم رو لبش
هی دستمو میزد کنار و میگفت نکن
رو صورتش خم شدم وبیشتر اذیتش کردم
(اذیت نکن بچه رو)
یهویی چشاش و باز کرد
کوک:میخاری ها...نکن میخوام بخوابم
کوک: یه قرار داد میلیاردی بستم...حالا دارن تهدیدم میکنن که باید این قرار دادو کنسلش کنم
ا/ت:کیا؟
کوک:نمیدونم...من بخاطر خودم نمیترسم اونا تهدیدم کردن که به تو اسیب میزنن
با ترس بهش خیره شدم و اروم خزیدم تو بغلش گفتم
ا/ت:اگه واقعا بلایی سرم بیارن چی؟
-نترس تا وقتی من زندم هیچکس حق نداره بلایی سرت بیاره
ا/ت:جونگکوک
کوک:نترس میخوام واست بادیگارد بذارم
ا/ت:نه نمیخوام
کوک:لج نکن اینطورب نمیشه که
ا/ت:خوب منم هروقت رفتی شرکت باهات میام...اینجوری همش کنارتم دیگه
بهم نگاه کردو گفت
کوک:اینم حرفیه ولی اخه تورو با این وضعت کجا ببرم؟
کوک: نشنیدی دکتر گفت باید خیلی استراحت کنیو زیاد به خودت فشار نیاری
-خوب من اگه تو خونه بمونم که همش استرس و اضطراب میگرم
بعدم با التماس گفتم
ا/ت:باشه؟
یکم ناهم کردو گفت
کوک:قبول ولی به شرط اینکه واست بادیگارد بگیرم
از ناچاری قبول کردم
کوک:حالا بگیر بخواب
خودمو بیشتر تو بغلش جا کردمو سعی کردم بخوابم
ولی خوابم نبرد
شروع کردم به بازی کردن بایقه ی تیشرتش
کوک:نکن
صدا شو که شنیدم چند ثانیه بهش نگاه کردمو چیزی نگفتم
کرمم گرفته بود اذیتش کنم واسه همین با انگشتم کشیدم رو لبش
هی دستمو میزد کنار و میگفت نکن
رو صورتش خم شدم وبیشتر اذیتش کردم
(اذیت نکن بچه رو)
یهویی چشاش و باز کرد
کوک:میخاری ها...نکن میخوام بخوابم
۶.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.