پارت ۱۴۶ Blood moon
پارت ۱۴۶ Blood moon
کوک:اه اه صداشو نگاه کن...برگرد ببینم باز دوباره تو گریه کردی؟
حرفی نزدم و سعی داشتم بدون این که برگردم دستشو از رو بازوم جدا کنم
اومد کنارم رو تخت دراز کشید و من از پشت بغل کردو یه دستشو زیر سرم گذاشت
سرشو تو موهام کرد و گفت...
کوک:خانوم خانوما ببخشید سرت داد زدم به خدا اعصابم خیلی داغون بود
با بغض گفتم
ا/ت:اعصابت خرابه باید سرمن خالی کنی؟
برم گردوند الان صورتامون روبه روی هم بود تو چشاش نگاه کردم
و سریع سرمو انداختم پایین
کوک: معذرت خواهی کردم دیگه...خیلی داغونم خیلی
بعدم سرشو گذاشت رو سینم
دستمو لای موهاش فرو کردم و گفتم
ا/ت:چیزی شده؟
کوک:اوهوم
ا/ت:میخوای بهم بگی چی شده؟
سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد
ا/ت:مگه من زنت نیستم؟خوب بهم بگو شاید بتونم کمک کنم
کوک:اگه بفهمی بیشتر اذیت میشی
با استرس بهش نگاه کردمو گفتم
ا/ت: کسی طوریش شده؟اره؟
فقط نگام کرد
داد زدم
ا/ت: د بگو دیگه لعنتی داری سکتم میدی
کوک:نه نه کسی طوریش نشده
ا/ت:پس چی شده
کوک:ببین ا/ت قول میدی تا اخرش سوال نکنی؟
سرمو تکون دادم
-راستش چند وقتیه تلفنای مشکوکی بهم میشه...همش تهدیدم میکنن
با ترس گفتم
ا/ت:چرا؟
نگام کردو گفت
کوک:قرار شد وسطش سوال نپرسی
بعد از چند ثانیه مکث گفت
کوک: یه قرار داد میلیاردی بستم...حالا دارن تهدیدم میکنن که باید این قرار دادو کنسلش کنم
ا/ت:کیا؟
کوک:نمیدونم...من بخاطر خودم نمیترسم اونا تهدیدم کردن که به تو اسیب میزنن
کوک:اه اه صداشو نگاه کن...برگرد ببینم باز دوباره تو گریه کردی؟
حرفی نزدم و سعی داشتم بدون این که برگردم دستشو از رو بازوم جدا کنم
اومد کنارم رو تخت دراز کشید و من از پشت بغل کردو یه دستشو زیر سرم گذاشت
سرشو تو موهام کرد و گفت...
کوک:خانوم خانوما ببخشید سرت داد زدم به خدا اعصابم خیلی داغون بود
با بغض گفتم
ا/ت:اعصابت خرابه باید سرمن خالی کنی؟
برم گردوند الان صورتامون روبه روی هم بود تو چشاش نگاه کردم
و سریع سرمو انداختم پایین
کوک: معذرت خواهی کردم دیگه...خیلی داغونم خیلی
بعدم سرشو گذاشت رو سینم
دستمو لای موهاش فرو کردم و گفتم
ا/ت:چیزی شده؟
کوک:اوهوم
ا/ت:میخوای بهم بگی چی شده؟
سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد
ا/ت:مگه من زنت نیستم؟خوب بهم بگو شاید بتونم کمک کنم
کوک:اگه بفهمی بیشتر اذیت میشی
با استرس بهش نگاه کردمو گفتم
ا/ت: کسی طوریش شده؟اره؟
فقط نگام کرد
داد زدم
ا/ت: د بگو دیگه لعنتی داری سکتم میدی
کوک:نه نه کسی طوریش نشده
ا/ت:پس چی شده
کوک:ببین ا/ت قول میدی تا اخرش سوال نکنی؟
سرمو تکون دادم
-راستش چند وقتیه تلفنای مشکوکی بهم میشه...همش تهدیدم میکنن
با ترس گفتم
ا/ت:چرا؟
نگام کردو گفت
کوک:قرار شد وسطش سوال نپرسی
بعد از چند ثانیه مکث گفت
کوک: یه قرار داد میلیاردی بستم...حالا دارن تهدیدم میکنن که باید این قرار دادو کنسلش کنم
ا/ت:کیا؟
کوک:نمیدونم...من بخاطر خودم نمیترسم اونا تهدیدم کردن که به تو اسیب میزنن
۷.۱k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.