هوسخان

🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁

#هوس_خان👑
#پارت9







_معلوم هست چی داری میگی یعنی چی که دو تا خواهر با هم بمونن من اگه پسرمون شناسم که به درد نمی خورم خوب می دونم این دختر چشم تو گرفته اما خواهرش زن توعه خواهش می کنم بی آبرویی به بار نیار این دختر نمیتونه اینجا بمونه اگر تو ازش خوشت نمی اومد حالا یه چیزی اما الان که میدونم قصد و نیتت چیه هیچ وقت این کارو نمیکنم ...

به سمت در اتاق رفتم و گفتم پس برم بگم تازه عروست جلو پلاسشو جمع کنه و با خانوادش برگرده چطوره ؟

تا درو باز کردم از پشت بازو می کشید و گفت
_خواهش می کنم پسر نکن اینجوری پای آبرو و حیثیتمون وسطه این حرفا چیه که میزنی
همین امشب با اون دختر خوابیدی اون دیگه زن توعه...

دستامو توی جیب شلوارم بردم رو گفتم من حتی بهش دست نزدم اونی خونی هم که دیدی خونه کف دست منه

کف دستمو به سمت صورتش گرفتم که مادرم ما تعجب بهم خیره شده بود باورش نمی شد که من تا این حد پیشرفته باشم که بخوام از زنم دوری کنم
دوباره بهش پشت کردم و گفتم

_ اون دختر رو نگه میداری
وگرنه با هم خداحافظی می‌کنن و میرن دوتا خواهر
و جنگی که بینتون بوده از نو شروع میشه
توی اتاق تنهاش گذاشتم حق انتخاب با خودش بود میتونست انتخاب کنه موندن دو خواهر یا رفتنشون با هم دیگه من برگ برنده‌ای که پیدا کرده بودم هرگز از دست نمی دادم

به سمت ماهرو رفتم و کنارش ایستادم رو بهش گفتم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۲)

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت10 خیالت راحت بشه تو کنار خواهرت میم...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت11 حس خوبی داشتم چیزی داشت غریزه ی م...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت8 قول و قرار گذاشته شد قرار شد من ای...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت7 ترس نگرانی و اضطراب و کنار گذاشتم ...

که دستی روی شونم حس کردم برگشتم _زود باش وسایلت رو جمع کن نم...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط