پارت ۵۲
پارت ۵۲
یهو عصبی شد و رنگ صورتش رو به قرمزی رفت و کبود شد .
این چرا داره اینجوری میشه ؟
وجدان : انتظار نداری که بیاد وسط بندری برقصه ؟
من : حالا نه تا اون حد .
وجدان : اونو دریاب داره تو رو نگاه میکنه .
دیدم حق با وجدانمه یه نگاه به یاشار که هر لحظه عصبانی تر میشد انداختم و خودم رو زدم به مظلومی که با صدای بلند که بی شباهت به داد نبود گفت : هر دوتون از جلو چشام دور شید .
من : پس تمرین با ...
نذاشت ادامه بدم و گفت : دور شید تمرین رو به تعویق میندازم فعلا جلو چشام نبینمتون .
دست آیدا رو گرفتم و از اونجا دور شدیم .
آیدا : خیلی بد شد نه ؟
من : نه کاری که نمی تونه بکنه .
آیدا : از کجا می دونی ما که نمی دونیم الان کجاییم هر بلایی هم سرمون بیاره هیشکی باخبر نمیشه .
من : عرضه این کارا رو نداره و دیگه اینکه این یارو پلیس مملکته مگه دیوونس با این کارا سابقه کاریش رو خراب کنه .
آیدا : راستی یادم رفته بود پلیسن اینا ها ؟
یهو حواسم رفت پیش وقتی که داشت با سرهنگی که نمیشناختم حرف میزد .
من : واای ما رو بگو عذاب وجدان کار نکرده رو داشتیم .
آیدا : من که کلا دور پلیسی رو با این سابقمون خط کشیده بودم .
من : یه سوال ؟
آیدا : چی ؟
من : اینا از کجا تونستن بفهمن من و تو دانشجوی افسری ایم ؟
آیدا : آره اینم هست .
ولی شایدم اتفاقی شده .
من : هیچی نمی دونم تیکه های پازل خیلی بهم ریختن .
آیدا : الان که فهمیدم واسه پلیسه می خوام تمام تلاشم رو بکنم تا این کاری که می خوایم انجام بدیم بهترین باشه .
من : آره موافقم باهات .
این یه تجربه خوب و البته یه سابقه خوب تو پروندمونه .
با خوشحالی دستامون رو بهم کوبیدیم .
همین لحظه یاشار با عصبانیت از کنارمون رد شد و وارد اتاقش شد.
من : خوب امروز که بیکاریم نظرت چیه یه کاری بکنیم ؟
آیدا : مثلا ؟
من : آشپزی
آیدا : وای من خیلی گشنمه .
هر دو وارد آشپزخونه شدیم و با کلی گشتن موادی که واسه درست کردن لازانیا می خواستیم رو پیدا کردیم .
من : من مواد بینش رو درست می کنم .
آیدا : منم ورقه هاش و پنیر پیتزاش رو آماده می کنم .
کارامون رو تند تند انجام دادیم و بعدش گذاشتیم تو فر .
من : ساعت ؟
آیدا : هنوز ۱۱ نشده .
من : پس نظرت چیه ...
آیدا : باشه بزن بریم .
با هم یه کیک توت فرنگی خوشمزه درست کردیم و با توت فرنگی تازه تزیینش کردیم .
خیلی خوشگل شده بود .
کیک رو گذاشتیم تو یخچال و لازانیا هم گذاشتیم رو میز .
من : خوب چجوری اونو صدا بزنیم که بیاد بخوره .
آیدا : بیخیال خودمون می خوریم اونم گشنش شد خودش میاد می خوره .
میز رو چیدم و یه تیکه از لازانیا واسه خودم گذاشتم و یه تیکه هم واسه آیدا .
من : انگاری یه چیزی کمه ؟
آیدا : اون با من .
از بخچال سس رو آورد و شکل چشم و لبخند روی لازانیا ها کشید که خیلی بامزه شد .
آیدا : عکس
...
یهو عصبی شد و رنگ صورتش رو به قرمزی رفت و کبود شد .
این چرا داره اینجوری میشه ؟
وجدان : انتظار نداری که بیاد وسط بندری برقصه ؟
من : حالا نه تا اون حد .
وجدان : اونو دریاب داره تو رو نگاه میکنه .
دیدم حق با وجدانمه یه نگاه به یاشار که هر لحظه عصبانی تر میشد انداختم و خودم رو زدم به مظلومی که با صدای بلند که بی شباهت به داد نبود گفت : هر دوتون از جلو چشام دور شید .
من : پس تمرین با ...
نذاشت ادامه بدم و گفت : دور شید تمرین رو به تعویق میندازم فعلا جلو چشام نبینمتون .
دست آیدا رو گرفتم و از اونجا دور شدیم .
آیدا : خیلی بد شد نه ؟
من : نه کاری که نمی تونه بکنه .
آیدا : از کجا می دونی ما که نمی دونیم الان کجاییم هر بلایی هم سرمون بیاره هیشکی باخبر نمیشه .
من : عرضه این کارا رو نداره و دیگه اینکه این یارو پلیس مملکته مگه دیوونس با این کارا سابقه کاریش رو خراب کنه .
آیدا : راستی یادم رفته بود پلیسن اینا ها ؟
یهو حواسم رفت پیش وقتی که داشت با سرهنگی که نمیشناختم حرف میزد .
من : واای ما رو بگو عذاب وجدان کار نکرده رو داشتیم .
آیدا : من که کلا دور پلیسی رو با این سابقمون خط کشیده بودم .
من : یه سوال ؟
آیدا : چی ؟
من : اینا از کجا تونستن بفهمن من و تو دانشجوی افسری ایم ؟
آیدا : آره اینم هست .
ولی شایدم اتفاقی شده .
من : هیچی نمی دونم تیکه های پازل خیلی بهم ریختن .
آیدا : الان که فهمیدم واسه پلیسه می خوام تمام تلاشم رو بکنم تا این کاری که می خوایم انجام بدیم بهترین باشه .
من : آره موافقم باهات .
این یه تجربه خوب و البته یه سابقه خوب تو پروندمونه .
با خوشحالی دستامون رو بهم کوبیدیم .
همین لحظه یاشار با عصبانیت از کنارمون رد شد و وارد اتاقش شد.
من : خوب امروز که بیکاریم نظرت چیه یه کاری بکنیم ؟
آیدا : مثلا ؟
من : آشپزی
آیدا : وای من خیلی گشنمه .
هر دو وارد آشپزخونه شدیم و با کلی گشتن موادی که واسه درست کردن لازانیا می خواستیم رو پیدا کردیم .
من : من مواد بینش رو درست می کنم .
آیدا : منم ورقه هاش و پنیر پیتزاش رو آماده می کنم .
کارامون رو تند تند انجام دادیم و بعدش گذاشتیم تو فر .
من : ساعت ؟
آیدا : هنوز ۱۱ نشده .
من : پس نظرت چیه ...
آیدا : باشه بزن بریم .
با هم یه کیک توت فرنگی خوشمزه درست کردیم و با توت فرنگی تازه تزیینش کردیم .
خیلی خوشگل شده بود .
کیک رو گذاشتیم تو یخچال و لازانیا هم گذاشتیم رو میز .
من : خوب چجوری اونو صدا بزنیم که بیاد بخوره .
آیدا : بیخیال خودمون می خوریم اونم گشنش شد خودش میاد می خوره .
میز رو چیدم و یه تیکه از لازانیا واسه خودم گذاشتم و یه تیکه هم واسه آیدا .
من : انگاری یه چیزی کمه ؟
آیدا : اون با من .
از بخچال سس رو آورد و شکل چشم و لبخند روی لازانیا ها کشید که خیلی بامزه شد .
آیدا : عکس
...
۱۵۶.۷k
۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.