پارت چهل و نه
سمت تختش رفت و روش دراز کشید
محو فکر کردن بود که خوابش برد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
حال بک بهتر شده بود بیشتر حرف میزد و به خودش میرسید
چان به بک که مشغول اشپزی بود نگاه کرد
باید چطور بش میگفت
-بکی
+بله
-میدونی که باید برا اینکه روح سو و بونا در ارامش باشه خاکسپاری برگذار کنیم؟
+میدونم
-خب من کارای خاکسپاری رو انجام دادم فردا مراسمه
بک اروم سر تکون داد براش سخت بود ولی رسم بود
(روز بعد)
بکو سمت سردخونه برد که برای اخرین بار همسر و دخترشو ببینه
به مسئول سردخونه اشاره کرد که بونارو نشونش بده
مرد به کشویی اشاره کرد و بیرون رفت تا بک راحت باشه
بک سمت کشو رفت و بازش کرد
به بونا نگاه کرد
خیلی بونارو اذیت کرده بود
وقتایی که تا شب سر پرونده کار میکرد و وقتی به خونه برمیگشت بونا منتظرش میموند
وقتایی که سرش داد میزد ولی بونا با همون لبخند مهربون و همیشگی نگاش میکرد و میگفت اروم باشه
+متاسفم عزیزم
اروم گفت و کشو رو بست
به سمت کشوی بعدی رفت و اونو باز کرد
دخترش بود
همیشه آرزو داشت دختر داشته باشه
با به یاد اوردن پلستیشن بازی کردناشون و... لبخند بغض داری زد
دست دخترشو گرفت برای اخرین بار میخواست خال روی دستشو ببینه
به دست سفید و سردش نگاه کرد
چرا خال نداشت؟!؟!؟؟
محو فکر کردن بود که خوابش برد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
حال بک بهتر شده بود بیشتر حرف میزد و به خودش میرسید
چان به بک که مشغول اشپزی بود نگاه کرد
باید چطور بش میگفت
-بکی
+بله
-میدونی که باید برا اینکه روح سو و بونا در ارامش باشه خاکسپاری برگذار کنیم؟
+میدونم
-خب من کارای خاکسپاری رو انجام دادم فردا مراسمه
بک اروم سر تکون داد براش سخت بود ولی رسم بود
(روز بعد)
بکو سمت سردخونه برد که برای اخرین بار همسر و دخترشو ببینه
به مسئول سردخونه اشاره کرد که بونارو نشونش بده
مرد به کشویی اشاره کرد و بیرون رفت تا بک راحت باشه
بک سمت کشو رفت و بازش کرد
به بونا نگاه کرد
خیلی بونارو اذیت کرده بود
وقتایی که تا شب سر پرونده کار میکرد و وقتی به خونه برمیگشت بونا منتظرش میموند
وقتایی که سرش داد میزد ولی بونا با همون لبخند مهربون و همیشگی نگاش میکرد و میگفت اروم باشه
+متاسفم عزیزم
اروم گفت و کشو رو بست
به سمت کشوی بعدی رفت و اونو باز کرد
دخترش بود
همیشه آرزو داشت دختر داشته باشه
با به یاد اوردن پلستیشن بازی کردناشون و... لبخند بغض داری زد
دست دخترشو گرفت برای اخرین بار میخواست خال روی دستشو ببینه
به دست سفید و سردش نگاه کرد
چرا خال نداشت؟!؟!؟؟
۳.۶k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.