پارت چهل و هشت
-باشه
-حالا گریه نکن
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
(سه روز بعد)
بلاخره بعد از سه روز رانندگی به فرانسه رسیدن
بعد از بازرسی ماشین اجازه دادن عبور کنه
خوبه اون دخترو راحت میشد قایم کرد
به ادرسی که کریس براش فرستاده بود نگاه کرد
واقعا سرش درد میکرد سه روز نخوابیده بود
ولی باید این دخترو تحویل میداد
سمت هتلی که کریس بهش گفته بود روند
بعد چند مین به هتل رسید
پیاده شد و بعد از پیاده کردن دختر وارد هتل شد
با دیدن کریس که منتظرشونه لبخندی زد و سمتش رفت
~اینم امانتی شما
کریس دست سوبیکو گرفت
-خیلی ممنونم پولتو کارت به کارت کردم
مرد بعد از تشکر تعظیم کوتاهی کرد و از هتل خارج شد
-خب بچه معلومه خیلی خسته ای بریم یکم استراحت کن
دختر بدون هیچ حرفی سر تکون داد
بعد از رسیدن به اتاق کریس رو تخت دراز کشید و دختر وارد حموم شد
اب گرمو باز کرد و بعد پر شدن وان داخلش نشست
الان مامان باباش با دختره خوشحالن؟
براش قصه میخونن؟
بابا بیون باش پلستیشن بازی میکنه؟
عمو جونگده کلی براش خوراکی میاره؟
محو فکر کردن بود که با صدای کریس به خودش اومد
-زود باش بچه
کریس از اتاق داد زد
سوبیک زود یه دوش گرفت و حوله ای که کریس براش گذاشته بود پوشید
از حموم خارج شد
+اقا
-هوم؟
+لباس ندارم
-عااام خوبه یادم انداختی من برات لباس خریدم
به لباسای رو میز اشاره کرد
سوبیک سمت لباسا رفت
لباسای قهوه ای ساده....
لباسارو برداشت و سمت اتاقش رفت
بعد از پوشیدن لباسا مقابل اینه ایستاد
به خودش نگا کرد
قرار بود با پدر و مادرش به فرانسه بیاد
الان سرنوشتش چی بود؟
اونو میکشن؟ میفروشن؟...
ببخشید این پارت کوتاه شد
-حالا گریه نکن
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
(سه روز بعد)
بلاخره بعد از سه روز رانندگی به فرانسه رسیدن
بعد از بازرسی ماشین اجازه دادن عبور کنه
خوبه اون دخترو راحت میشد قایم کرد
به ادرسی که کریس براش فرستاده بود نگاه کرد
واقعا سرش درد میکرد سه روز نخوابیده بود
ولی باید این دخترو تحویل میداد
سمت هتلی که کریس بهش گفته بود روند
بعد چند مین به هتل رسید
پیاده شد و بعد از پیاده کردن دختر وارد هتل شد
با دیدن کریس که منتظرشونه لبخندی زد و سمتش رفت
~اینم امانتی شما
کریس دست سوبیکو گرفت
-خیلی ممنونم پولتو کارت به کارت کردم
مرد بعد از تشکر تعظیم کوتاهی کرد و از هتل خارج شد
-خب بچه معلومه خیلی خسته ای بریم یکم استراحت کن
دختر بدون هیچ حرفی سر تکون داد
بعد از رسیدن به اتاق کریس رو تخت دراز کشید و دختر وارد حموم شد
اب گرمو باز کرد و بعد پر شدن وان داخلش نشست
الان مامان باباش با دختره خوشحالن؟
براش قصه میخونن؟
بابا بیون باش پلستیشن بازی میکنه؟
عمو جونگده کلی براش خوراکی میاره؟
محو فکر کردن بود که با صدای کریس به خودش اومد
-زود باش بچه
کریس از اتاق داد زد
سوبیک زود یه دوش گرفت و حوله ای که کریس براش گذاشته بود پوشید
از حموم خارج شد
+اقا
-هوم؟
+لباس ندارم
-عااام خوبه یادم انداختی من برات لباس خریدم
به لباسای رو میز اشاره کرد
سوبیک سمت لباسا رفت
لباسای قهوه ای ساده....
لباسارو برداشت و سمت اتاقش رفت
بعد از پوشیدن لباسا مقابل اینه ایستاد
به خودش نگا کرد
قرار بود با پدر و مادرش به فرانسه بیاد
الان سرنوشتش چی بود؟
اونو میکشن؟ میفروشن؟...
ببخشید این پارت کوتاه شد
۳.۷k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.